آیا وصل قتلگاه عشق است؟
یک قصه بیش نیست غم عشق و وین عجب کز هر زبان که می شنوم نامکرر است
در رابطه با عشق، تعاریف و مراتب مختلفی ارائه شده است. ابن سینا در رساله فی ماهیة العشق «عشق را تحسین امر ملایم و سازگار با طبع و جستجو و گرایش نسبت به آن می داند». بر اساس این تعریف می توان نتیجه گرفت روح به هم سنخ خود میل می کند.
با نگاه پسینی به آنچه عشق بین زن و مرد در بین انسان ها نامیده می شود می توان علت عشق را در یکی از عوامل زیر جستجو کرد:
1. توهم سنخیت
در این مرتبه سنخیتی وجود ندارد و طرفین نسبت به آن آگاهی ندارند. دایر مدار این عشق، عادت است. طرفین در اثر مؤانست و همنشینی زیاد، همان عادت به یکدیگر را عشق نام می نهند و بر اساس آن این انگاره در ذهنشان شکل می گیرد که همین احساس فیمابین عشق است و بر اساس آن تصمیم می گیرند این عشق یا توهم عشق راتا ابد تجربه کنند. این عدم هماهنگی طرفین به مرور خودش را نشان می دهد و این حس روز به روز کمرنگ تر می شود و پایدار نخواهد ماند. چرا که تبدیل امری به ملکه شدن، دلیلی علاوه بر عادت می طلبد مثل مطلوب بودن آن و... در نتیجه این عشق به ملکه وجودی دو نفر تبدیل نخواهد شد.
2. سنخیت در حس
گرایش در این مرحله از عشق، بیشتر بر مبنای ملاک های ظاهری و فیزیکی است. غریزه جنسی، اصلی ترین نقش را در ایجاد این عشق ایفا می کند. این عشق ممکن است با تکراری شدن معشوق و یا از بین رفتن ملاک های ظاهری از بین برود. این سنخیت بیشتر به معنی مطلوب بودن ملاک های ظاهری فرد در چشم طالب است.
3. سنخیت در روحیه و سلیقه
در این نوع سنخیت دو نفر در یک یا چند امر با هم سنخیت دارند. به طور مثال علاقه به یک یا چند هنر مشخص مثلا شعر، فن و تکنیک چون برنامه نویسی ، سرگرمی مثل ورزشی خاص، فعالیت های اجتماعی یکسان چون روزنامه نگاری و شبیه به آن است. این سنخیت، از آن جا که در حقیقت انسانیت نیست به مرور رنگ می بازد. ناگفته پیدا است که روحیه و سلیقه افراد به مرور و در طی زمان و با گذشت سالیان بر انسان، به دلیل تغییر سن، تغییر محیط اجتماعی، زدگی از یک امر خاص و آشنا شدن با اموری دیگر و سایر عوامل تغییر می کند. فرضا رالی در جوانی می تواند بسیار جذاب باشد اما برای یک فرد میانسال جذابیت خود را از دست می دهد و پیاده روی جذابیت بیشتری پیدا می کند. در نتیجه به این اشتراک نمی توان چندان دل بست و به مرور این اشتراک و سنخیت ممکن است کمرنگ شود و در نتیجه با از بین رفتن علت عشق، خود عشق نیز از بین می رود.
اکتفا به سه نوع سنخیت ذکر شده تا اینجا، به نظر کافی نمی رسد و پایدار نخواهد ماند و پاسخ به سوال آیا وصل قتلگاه عشق است را مثبت قلمداد می کند. به این دلیل که این سه نوع سنخیت ریشه در عرضیات و اضافات روح انسانی دارد و نه حقیقت و هویت انسانی وی. اما سه نوع سنخیت دیگر می تواند با حفظ شرایط و عواملی پایداری خود را حفظ کند.
4. سنخیت در اخلاق
در این سنخیت، اصالت با خلقیات طرفین است. دو نفر به لحاظ اخلاقی شبیه و یا مکمل همدیگر هستند و این هماهنگی باعث شده بتوانند به لحاظ خلقیات همدیگر را درک کنند. این درک یا منجر به پیش بینی و تفاهم و احساس آرامش خیال می شود و یا منجر به هیجان انتظار بروز خلقیات جدید از طرف مقابل که در هر دو صورت با توجه به ویژگی عاشق قابلیت حفظ و حتی تکامل دارد.
5. سنخیت در عقل
در این سنخیت، اصالت با قوه عاقله و مطابقت دستگاه عقلانی طرفین است. دو طرف می توانند همدیگر را از لحاظ عقلانی و منطقی درک کنند و یکدیگر را علیرغم اختلافات بپذیرند و منطق رفتاری یکدیگر را قبول و درک و حتی تحسین کنند. این نوع سنخیت نیز، قابلیت حفظ و پایداری دارد به شرط آن که به زندگی خشک قانونی و عقلانی منجر نشود و عنصر عاطفه نیز دخیل در این بازی شود.
6. سنخیت در روح
در این سنخیت، نحوه وجودی و هویتی دو طرف با هم نسبت دارد. در واقع این دو نفر در آنچه روح انسانیت است یکدیگر را می فهمند و می پذیرند و می پسندند و دلباخته این روح و هویت حقیقی و انسانی فرد مقابل می شوند. طبیعتا اگر این اتفاق بین زن و مردی بیفتد پایدارترین نوع عشق و دلباختگی و شیفتگی بروز پیدا خواهد کرد. چرا که به ذاتی یکدیگر عشق می ورزند و با این پذیرش، حتی اشتباهات یکدیگر را به راحتی می توانند بپذیرند چرا که هویت انسانی و طیفی او را که سیر از اعلی علیین تا اسفل السافلین و برعکس است را می فهمند. در این که آیا این ذات همان عقل است با فلاسفه قدیم همدل نیستم و آن را همان روح نام می نهم که شامل عقل نیز می شود و همان است که خداوند از روح خویش در ما به ودیعه نهاده است.
در نتیجه عشق بین زن و مرد ، اگر با ملاک های بنیادین، شکل گرفته باشد از آن جا که با ادراک، نسبت مستقیم دارد با افزایش ادراک، تشدید می شود و یا حداقل کاهش نمی یابد و یا حتی اگر کاهش یابد به ضد خود که نفرت است و یا به بی تفاوتی تبدیل نمی شود. یکی از خاستگاه هایی که جمله مشهور «وصل، قتلگاه عشق است» را رقم می زند همین است که افزایش ادراک از دیگری، منجر به کاهش عشق می شود چرا که آنچه عشق را رقم زده نه شناخت، که توهم شناخت بوده است و بعد از وصل، شناخت بیشتر باعث کاهش عشق می شود.
خواجه نصیر الدین طوسی در شرح سخنان ابن سینا بیان می دارد که: «هر چه ادراک کاملتر باشد و مدرَک خیر بیشتری داشته باشد، عشق شدیدتر خواهد بود. ادراک تام و تمام صورت نمی پذیرد مگر با وصل تام و کامل.»
پی نوشت: این مطلب برای ماهنامه بانوی برتر نوشته شده است.
آمده ایم تا برویم...