فاطمیه همیشه برایم دوره بازخوانی بوده... نسبت من احقر و کمترین با آن متعالی فراتر از اندیشه و سخن...
که تنها نقطه اشتراکمان نامی است... که مادرم به من هدیه داده و دیگر هیچ.
فاطمه ای که سرشار از معارف ناب اسلامی و و حیانی، با اندوخته ای عظیم از معرفت و بصیرت، و با شناختی درست از زمانه و زمینه، آنقدر غلط معرفی شده اند... که برای اصلاح اندیشه ها ابتدا باید از همین سیره فاطمی آغاز کرد... .
فاطمه ای که معرفی می کنند: فاطمه ای است که صبح تا شب عبادت-به معنی مناسک- می کند، گندم دستاس می کند، دست فرزندانش را می گیرد و به بیت الاحزان می رود و به خاطر پدرش انقدر با صدای بلند گریه می کند که همسایه ها معترض می شوند که یا شب گریه کن یا روز...و به خاطر همسرش فریاد می زند و شهید راه عشق پاکش به همسرش می شود.
این فاطمه کجا و آن فاطمه ای که لحظه به لحظه زندگیش... جهاد فی سبیل الله است. کجا؟
ما تو را نشناختیم تویی که الگوی همه ائمه ای... و چگونه مرزهای زنانگی و مردانگی در هم تنیده می شوند و انسانی به بلندای فاطمه بر تارک جهان می درخشد...
تو الگوی صلح و قیام و صبر و خشم و علم و سیاست مداری و تلاش و سخت کوشی و مجاهده و عبادت و حیا و حتی شهادت... ائمه ای
کاش همین را بفهمیم تو الگوی ائمه ای!
الگوی پرده نشین، الگویی که صرفا همان کارهایی را می کند که جاهلان می گویند... مگر می شود ...؟!!!
ببخش ببخش ... زبانمان قاصر و علممان ناچیز و بیانمان خفیف است...
آن فاطمه ای که دختر بوده گی اش جهادی است... مادر بوده گی اش جهادی است... شوهر داری اش
جهادی است...درس خواندن و درس دادنش جهادی است... شاگرد پروری اش جهادی
است... حضورش در جبهه ها جهادی است... حضور دائمی اش بر سر قبر شهدا و نوحه
سرایی شان برای ایشان جهادی است... پوششش جهادی است... گریه های بیت
الاحزانی اش جهادی است... خطبه خوانی هایش جهادی است... سکوت و فریادش
جهادی است... و حتی پشت در رفتنش... و حتی...
سیره گویی ها هم... آخرش روضه می شود...
ما شرمنده ایم که تو را نشناختیم و نشناساندیم...
ما شرمنده ایم که به تکرار مکررات عده ای بی سواد و متحجر گوش سپردیم و دم بر نیاوردیم
شرمنده ایم که نفهمیدیم و نگفتیم...
شرمنده ایم که ذره ای و حتی ذره ای بوی تو را نمی دهیم...
شرمنده ایم که دلخوشیم چادرت را بر سر داریم اما فکرت را در سر نداریم
شرمنده ایم که دلخوشیم نامت بر ماست اما مرامت با ما نیست...
شرمنده ایم که به هر کاری به نام تو پرداختیم و به تو نپرداختیم...
ما را دریاب...
بانوی من ... کمکمان کن ذره ای ناچیز... اما نه به ناچیزی وجودمان... بتوانیم تو را بشناسیم و بشناسانیم....
آن گونه که پسرت روح الله می گوید:
«مسئلة تبليغ تنها به عهدة وزارت ارشاد نيست بلكه وظيفة همة دانشمندان و
گويندگان و نويسندگان و هنرمندان است... كه اگر اين چهره با آن جمال جميل كه قرآن و سنت در
همة ابعاد به آن دعوت كرده از زير نقاب مخالفان اسلام و كجفهميهاي دوستان
خودنمايي نمايد، اسلامْ جهانگير خواهد شد و پرچم پرافتخار آن در همه جا به
اهتزاز خواهد آمد.
چه مصيبت بار و غمانگيز است كه مسلمانان متاعي دارند
كه از صدر عالم تا نهايت آن نظير ندارد، نتوانستهاند اين گوهر گرانبها را
كه هر انساني به فطرت آزاد خود طالب آن است عرضه كنند؛ بلكه خود نيز از آن
غافل و به آن جاهلند و گاهي از آن فرارياند!»
* زمانی گمان می کردم چیزهایی توضیح واضحات است... بعد از تجاربی در این زمینه باید بگویم:
منظور این است که داریم تصوری کج و معوج از حضرت زهرا ارائه می دهیم نه آن که چیزهایی که الآن می گوییم ضرورتا غلط است... بعضا ضرایب موضوعات غلط است.
بعد نوشت: این جا مباحثی ایجابی درباب سیره فاطمی ببینید: