هیچ گاه یک شاعر لحظه ای که یک شعر در وجودش به بار می نشیند را فراموش نمی کند. تک تک شعرهای جوششی در لحظه ای خاص متولد شده اند. قبلش یک ویار سخت و اذیت کننده و ساعتی یا ساعاتی درگیری با حال بد و الهاماتی متفاوت... گاه اول موسیقی شعر می آید بعد الفاظ. گاه اول مفهومی به جان شاعر می نشیند و بعد کلمات سعی در به تصویر کشیدن آن مفهوم دارند و گاه اول کلمات می آیند و شاعر خود نیز در کنار سایر مخاطبان به تماشای شعرش می نشیند تا مفهومی دریابد و آنگاه لحظه ی زیبایی تولد یک شعر.
تولد اندیشه کمی پیچیده تر و پروسه ای طولانی تر است. اندیشه معمولا از حیرت آغاز می شود. از پرسش. اما شعر و اندیشه نزدیکترین قرابت را دارند. هر دو محصول بی قراری بشرند. محصول خواستن آنجا که اینجا نیست.
نمی دانم به چه جراتی انسان را دو نیم می کنند. شور و شعور. احساس و عقل... .
مگر غیر از این است که انسان علیرغم داشتن قوه های مختلف یکی است. یک واحد انسان.
و شعر و فلسفه به عنوان دو محصول بشرٰ برای عرض دلتنگی برای آنجایی که اینجا نیست.
شعر و فلسفه محصول آرمان خواهی و اتوپیاجویی بشر است
به قول قیصر...
شاعران آرمان شهر را می سازند
و البته
فیلسوفان نیز.
شعر و فلسفه هر دو رهایی اند و آزادی. زندگی و مرگ آگاهی. و زاییده شعر و شعور و بی قراری و مهم تر از همه "حیرت" بشر.
شاعر و فیلسوف هر دو از دغدغه ای که درون خود حس می کنند. آغاز می کنند و در نهایت تجربه شان را با شور و شعور جمعی بشر به اشتراک می گذارند. شعر بی مخاطب و فلسفه بدون درک شدن توسط دیگران می میردٰ نمی زاید.
شعر و فلسفه ای می زاید که از درد فردی آغاز و به درد مشترک کشیده شود... .
شور و شعورتان... مانا