رانت خواری عالمانه!

علم اسلامی با رانت خواری حاصل نمی شود. این که به بهانه حضور بچه مذهبی ها در فضای علمی، استفاده از سفارش و بورسیه و ... مختص ریشوها و چادری ها شکل بگیرد را درک نمی کنم.

1- چون بچه مذهبی های اصیل و واقعی و حزب الهی از این رانت ها استفاده نمی کنند. و فضا برای استفاده سو استفاده کنندگان و ریاکاران مهیا می شود. یکی از بچه ها تعریف می کرد که در زمان مسئولیتش در یکی از تشکل ها از این نامه ها می آمده که بچه هایتان را برای بورس معرفی کنید و ایشان هم کاغذ را خوانده و نخوانده روانه سطل زباله می کرده است.

2-  اگر هم استفاده کنند مگر هدف وسیله را توجیه می کند؟ آن وقت ظاهر مذهبی بر صلاحیت شخصی و سواد علمی مقدم می شود و باز هم نتیجه ای حاصل نمی شود که این تعارض تعهد و تخصص را شهید چمران به خوبی حل کرده است. که متعهد، مسئولیتی که تخصصش را ندارد نمی گیرد.

لیس یحب للملوک ان یفرطو فی ثلاث: فی حفظ الثغور و تفقد المظالم و اختیار الصالحین لاعمالهم (مفاتیح الحیات، صفحه 440)

سزاوار نیست برای حاکمان در سه امر کوتاهی کنند: حراست از مرزها، رسیدگی به حقوق پایمال شده و گزینش شایستگان برای مسئولیت های مختلف.

خدایا ما را از شهوت مدرک و مقام بر حذر دار.

*پینوشت: دوستی ناشناس کامنتی طولانی گذاشته اند و در بخشی اش نوشته اند: عامل دیگه ای که باعث تداوم این نوع تبعیض هاست ( روا یا ناروا ! اصلا اگر تبعیض روا هم داشته باشیم ) این تحلیله که کسایی که در موقعیت های حساس تاریخی و اجتماعی به درد نظام بخورند ( جنگ ، آشوب ، ... ) همین جماعت حزب اللهی اند. پس باید از دلسرد شدن این گروه جلوگیری کنیم و تلاش کنیم تا دست بالا را داشته باشند

پاسخ: دوست گرامی! در دوران جنگ، در دوران فتنه و در همه اتفاقات دیگری که برای این انقلاب رخ داده است چند در صد از افراد اینگونه پای نظام بوده اند؟! هیچی. افراد جز با اعتقاد و آرمان خواهیشان از نظام حمایت نکرده اند. این کار مزدورانی پول پرست پرورش می دهد و نه انقلابیونی وفادار و راستین.


تراکتورتان را خاموش کنید جناب سردبیر! /نقدی بر مقاله ی «شخم در مزرعه» نشریه هابیل

این مطلب سال 86 در نشریه هابیل در نقد به سرمقاله "شخم در مزعه" جناب آقای محسن حسام مظاهری منتشر شد. 


هابیل روزنه ی امیدی است برای نگاهی موشکافانه و همه جانبه به جنگ؛ به امید تداوم و تأثیر. اما در رابطه با مقاله ی «شخم در مزرعه» اگرچه در ضرورت نگاه انسانی و روی کرد جامعه شناختی به جنگ تردیدی وجود ندارد و در اهمال کاری تحلیل گران، محققان و نظریه پردازان در این ارتباط حنای انکار رنگ می بازد، اما انگیزه ای که بنده را به نگارش این مقاله در این زمینه واداشت نگرش انتقادی و روی کرد سلبی نویسنده ی محترم پیرامون حضور هنرمندان و به ویژه شاعران در این عرصه و نوع نگاه ایشان به شعر جنگ بود. در این رابطه ابتدا گریزی می زنم به تعریف ادبیات پای داری و عناصر مطروحه در آن. «ادبیات پای داری نوعی از ادبیات متعهد و ملتزم است که از طرف مردم و پیش روان فکری جامعه در برابر آن چه حیات مادی و معنوی آن ها را تهدید می کند به وجود می آید»1 که وجه ممیزه ی آن از سایر مقوله های ادبی در پیام و مضمون نهفته است که ضمن القای امید به آینده و نویددادن پیروزی موعود، دعوت به مبارزه و ایستاده گی در برابر ظلم و ستم، عدالت خواهی، ستایش آزادی و آزاده گی و ارج نهادن به آرمان های والای انسانی و اعتقادی است. یکی از دغدغه های اصلی نویسنده گان و شاعران این نوع ادبیات بی هویتی نسلی است که رفاه و غربت، آن ها را از درد و رنج ملت خویش غافل نموده است. آن چه در ادبیات پای داری رخ می دهد صرفاً حس انگیزی و شورآمیزی نیست. و نیز توصیف حقارت گونه ای از آن چه روی داده است را غایت آمال خویش قرار نداده است. بل که در آیینه ی ادبیات پای داری در عین حفظ عظمت و مجد انسانی، واقع گرایانه ظلم و رنج و بی دادگری ها و جنایات ترسیم می گردد. پس برخلاف آن چه نویسنده ی محترم نگاشته اند که: «با این حساب (تغلب زبان شعر) آب پاکی بر دستان نظرگاه های علوم اجتماعی و انسانی پیش آپیش ریخته است»2، ظهور و بروز شعر جنگ نه تنها منافاتی با نظریه پردازی اجتماعی و بینش بشری و انسانی به جنگ ندارد که خود تعمیق بخش و تأثیرگذار در این نگاه است. حجة الاسلام سیدعباس نبوی طی سخنانی پیرامون هنر و بایسته گی های هنر دینی در ارتباط هنر و مفاهمه ی اجتماعی ذکر می کنند: «علاوه بر کارکرد هنر به عنوان زبان مفاهیم، هنر به تبیین اجتماعی پدیده ها نیز می پردازد. مقصود از تبیین اجتماعی پدیده ها به واسطه ی هنر این است که هنر معمولاً به توضیح بطن و کنه روابط اجتماعی می پردازد و مضامین مشترک در این روابط را تحلیل عینی و آشکار می کند. لذا اگر هنر صرفاً معطوف به پردازش شکل روابط اجتماعی می گردید، در آن صورت هیچ گونه اثر اجتماعی ای بر جای نمی گذاشت.»3

روبه روشدن با صورت معمولی، بشری، اجتماعی و واقعی جنگ اتفاقاً با هنر کاربردی تر، ماندگارتر و تأثیرگذارتر است؛ نه آن گونه که نویسنده ی مقاله ی مذکور در بند دوازده ام اهمیت شعر جنگ را صرفاً شور و تبلیغ برمی شمرند و آن را خالی از مفاهیم انسانی و اجتماعی، و واقعیت می پندارند. در تعریف شعر از قدما تا متأخرین به عنصر «اندیشه» در شعر اشاره نموده اند. قیس رازی اولین ویژه گی که برای شعر بیان می کند «کلام اندیشیده» است.4 آیت الله جوادی آملی نیز در «تأملاتی پیرامون هنر اسلامی» سه شق مختلف بیان را تعریف می کنند: نظر بدون هنر، هنر بدون نظر و نظر توأم با هنر؛ و تنها شق سوم را هنر اسلامی می دانند و می فرمایند: «هنر اسلامی آن است که انسان در قله، مطالب را مستدل بفهمد. یعنی مثل یک حکیم بتواند برهان اقامه کند. مثل یک متکلم بتواند دلیل اقامه کند بر حقانیت مطلب. در جهان بینی الاهی او صاحب فتواست... چون عقل او عقل هنرمند است و عقل خشک نیست. به امامت و ره بری و مدیریت دست گاه درون می پردازد. قوه ی وهم را تعدیل می کند، نه تعطیل. وهم هم از به ترین نعمت های خداست، چه این که قوه ی خیال هم به ترین نعمت های خداست. آن گاه یک نماز جماعتی در شبستان جان او به امامت عقل خوانده می شود، عقل خوب می فهمد، واهمه معانی جزئیه را به امامت عقل تکبیر می بندد، قوه ی متخیله هم به امامت عقل صورت گری می کند، قوه ی خیال هم به ره بری عقل نگه بانی می کند، خیال یک نگه بان خوبی است. میراث فرهنگی را خوب حفظ می کند، کم و زیاد نمی کند. آن وقت یک چنین شخصی اگر بخواهد بینگارد، حرف ش پیام دارد. اگر بخواهد سخن بگوید، حرف ش پیام دارد. بخواهد به صورت فیلم و تئاتر و نمایش خودنمایی کند، بگردد یا بگرداند، پیام دارد و... آن گاه خیال او می شود خیال منزه، وهم او می شود وهم منزه، مخیله ی او که در وسط هست می شود منزه ... این می شود هنر اسلامی.»5

و اما در رابطه با این عبارت که نویسنده ی محترم در بند شش ام نگاشته اند: «شعر مشهور است که عرصه ی عقل ورزی نیست. بل که از قضا مجال جولان خیال است و احساس و شور و تاب صعوبت و روح خشک عقلانیت را ندارد و با واقعیت هم ناسازگار است که: اکذب اوست احسن او و اساساً قرار نیست نمایای امر واقع باشد و کسی هم از شعر چنین انتظاری ندارد. ساحت شعر، ساحت خیال است. ساحت پرواز عنقای ذهن به نوک کوه قاف احساس. طبع نازک اندیش را با ژرفانگری و کنکاش عقلی چه کار؟»6

با مقایسه ی این قسمت از مقاله ی نویسنده ی محترم با بیاناتی از آیت الله جوادی آملی در ارتباط با تقابل تعقل و تخیل به نتایج دیگری می رسیم، و آن این که: «خیال، آزاد نیست و در خاک اعتقادات و تعهدات و تعلقات آدمی پرورش می یابد. خواه بااراده و خواه بلااراده. نفس انسان در هر مرتبه ای که هست آیینه ای است که صورت های هم آن مرتبه و مراتب پایین تر از خویش را در خود می پذیرد و لاغیر و خیال نیز عالمی از عوالم نفس است. تخیل آزاد توهمی بیش نیست و صور خیال پای بسته ی روح هنرمند هستند و معتبر به وسعت و محدودیت آن... این آزادی تخیل نیز گریزگاهی است که انسان امروز برای فرار از تعهداتی که ملازم با ذات و حقیقت وجود انسان است یافته، وگرنه به راستی کدام اثر هنری است که مبین یک عقیده ی خاص نباشد؟» هم چنین آیت الله جوادی آملی در نسبت میان هنر و واقعیت اشاره می کنند: «به ترین هنر که به نوبه ی خود صنعت است، آن است که مطابق با طبیعت باشد. هر عملی که انسان انجام می دهد اگر مطابق با واقع باشد زیباست، وگرنه نازیباست. اگر هنری مطابق با طبیعت یا عالم واقع باشد زیباست... به ترین هنرها آن است که جامع همه ی کمالات باشد. یعنی درعین حال که سمع و بصر را تغذیه می کند خیال و وهم را رعایت کند. حرمت عقل را نیز می نگرد، یعنی هنر کامل آن طور نیست که حرمت عقل را رعایت نکند.»7 شهید آوینی در ذیل توضیحاتی در ارتباط با مقاله ی «هنر در مطابقت با واقعیت» اثر آیت الله جوادی آملی اشاره داشته اند که: «طبیعت هم آن جهان واقع یا جهان خارج است. جهان خارج از انسان که انسان نیز جزیی از اوست. بنابراین مقصود این است که مطابق با واقعیت باشد و مقصود از مطابق با واقع نیز هرگز آن معنایی نیست که غربی ها از رئالیسم می گیرند.»8

پس نسبت تعریف هنرمندان و نظریه پردازانی هم چون شهید آوینی و آیت الله جوادی آملی در رابطه ی مفاهیم تعقل و تخیل و مطابقت با واقعیت شعر و هنر با آن چه نگارنده ی محترم ایراد فرموده اند نسبت عکس است. چراکه آنان ساحت تعقل و تخیل را در ارتباط نزدیک و تنگ آتنگ با یک دیگر ذکر کرده اند و اتفاقاً هنر متعالی و اسلامی را مطابق با واقع تعریف نموده اند. و یا هم این شهید بزرگ وار و هنرمند و هنرشناس هنر را عین پیام و تعهد می دانند و می فرمایند: «انتزاع این دو از یک دیگر و انکار نسبتی که مابین شان وجود دارد از اصل بی معناست و محال. ... و عاقبت این کار به جنونی مذموم می انجامد. چرا که هنر در اصل و ذات خویش عین حکمت و معرفت و تفکر است»9 و این مفهوم در خصوص ادبیات که با کلام سروکار دارد از آن جا که امکان انتزاع کلام از نطق و عقل و معنا وجود ندارد، صادق تر است. «هنر از لحاظ مضمون و محتوا عین تفکر و حکمت و عرفان است و تنها در نحوه ی بیان و تجلی از آنان متمایز می شود.»10 هم این طور حضرت امام(ره) هنر را در عرفان اسلامی، ترسیم روشن عدالت و شرافت و انصاف و تجسیم تلخ کامی گرسنه گان مغضوب قدرت و پول می دانند.11 و هم چنین اظهار می دارند: «هنر در جای گاه واقعی خود تصویر زالوصفتانی است که از مکیدن خون فرهنگ اصیل اسلامی، فرهنگ عدالت و صفا لذت می برند»12 و هنر مورد قبول قرآن را صیقل دهنده ی اسلام ناب محمدی(ص)، اسلام ائمه(ع)، اسلام فقرای دردمند، اسلام پابرهنه گان و اسلام تازیانه خورده گان تاریخ تلخ و شرم آور محرومیت ها می دانند.13

برادر بزرگوار! هنر می تواند و باید آن گونه باشد که ذکر شد و اصالت آن با این است که در خدمت تفکر، حقیقت، نگاه انسانی و مفاهمه ی اجتماعی باشد. اگر شاعرنمایانی شعر را عرصه ی رؤیا و توهم و کذب و دروغ پردازی ساخته اند آن گونه که «اکذب شعر احسن اوست» نباید این لغزش ها به عموم جامعه ی شاعران خصوصاً زبان شعر نسبت داده شود. که شعر عرصه ی اندیشه ورزی است و روش برتر بیان تفکر و ماندگارشدن آن. بیان شاعرانه ی خالی از فکر و اندیشه و واقع گرایی اصلاً در نگاه هنر اسلامی و متعالی پذیرفتنی نیست. این گونه آثار اگرچه شاید مصداق اثر هنری قلم داد شوند اما از نوع هنر برای هنر اند، نه هنری در خدمت حقیقت و نه هنر اسلامی و اتفاقًا در این زمان بیش از هر وقت دیگری ضرورت پرداختن به هنر متعهد و به ویژه شعر ملتزم احساس می گردد. آن گونه که ره بر معظم انقلاب می فرمایند: «شعر برای کشور ما مثل هر کشور دیگر یک عنصر ضروری و لازم است. هم چنان که خیلی از ابزارهای دیگر بیان، برای یک جامعه ی زنده ی فرهنگی لازم است. بعضی از این ابزارها، در یک کشور و در بین یک مردم، زمینه های مناسب تری دارند و برای ما شعر این گونه است.»14 ایشان شعر را حاصل احساس تکلیف شاعران متعهد برمی شمرند و اصرار دارند که: «شعر را کماً و کیفاً باید توسعه داد. هر جامعه ای که نتواند مافی الضمیر خود را به زبان هنر بیان کند آن چه به آن اعتقاد دارد و برای ش ارزش قایل است در جریده ی فرهنگ عالم ثبت نخواهد شد. هنر لازم است و یکی از شعب ممتاز هنر نیز هم این شعر است. شعر ارزش بسیار والایی دارد. ... شعرتان را پیش ببرید. زبان شعر به خصوص در جایی که فرهنگ ها متوارد و متبادل هستند، برّنده ترین سلاح فرهنگی است. مردم دنیا و دنیای اسلام باید آن چه را که شما می اندیشید و به آن اعتنا دارید، بدانند.»15 و به ویژه در باب ضرورت پرداختن به شعر دفاع مقدس و ادبیات پای داری بیان می دارند: «و اما مقوله ای که نباید فراموش شود، شعر جنگ است. جوان های شاعری که خودشان در جبهه بوده اند، باید لحظه لحظه ی آن ساعات و آن شب ها را زنده نگه دارند.»16

پس گناه تغلب گفتمان تراژیک عاشورا با زبان شعر نیست، که با نوع جهان بینی شاعرانی است که به این مقوله پرداخته اند و ضعف حضور نگاه های تحلیلی و جامعه شناختی در بینش این گروه از شاعران. نباید تصور شود که «زبان شعر صرفا به گاه نیاز و ناگزیر به آن توسل جسته می شود»17 که با نگاه علمی تر به این مقوله باید گفت یکی از به ترین روش های بیان هم آن تحلیل های اجتماعی و نگاه های بشری، زبان شعر است. شعر هم ریشه ی شعور است، اما هم واره مظلومانه با شور بیش تر هم راه شمرده شده است تا با شعور. می طلبید که نگاه نقادانه ی این مقاله بیش از آن که ناظر به بیان شاعرانه باشد و پیرامون حضور شاعران جنگ و ادیبان بحث سلبی نماید آن گونه که اعتراض بدارد به هزاران عنوان دفتر شعر منتشرشده و کتاب داستان، دعوتی می بود از جامعه شناسان، تحلیل گران و نظریه پردازان در پرداختن به مقوله ی جنگ و بحث ایجابی پیرامون اهمیت بازکاوی اندیشه های معرفتی، نظریه های جامعه شناختی و تحلیل وقایع انسانی رخ داده در طول جنگ. و نه تنها از این طیف، که مخاطب دعوت این نوشته باید هنرمندان و شاعران نیز می بودند. دعوتی برای حضوری بامعرفت و آگاهانه و نگاهی نقادانه و تحلیلی نسبت به جنگ. هم آن طور که در گوشه و کنار موج جدیدی از این شاعران و نویسنده گان و هنرمندان روی کار آمده اند و هرچند در اول راه اند اما اهتمام جدی دارند که نگاه به جنگ به صورت معمولی، بشری و انسانی درآید.

مبحث آخر را نیز اختصاص می دهم به جداسازی ساحات مختلف انسانی که در مقاله ی مذکور به چشم می خورد و تقابل و تعارضی که بین عقل و عشق در بند ده ام نمود پیدا می کند؛ آن جا که نگارنده ی محترم چنین نگاشته اند: «و باز تکرار جدال عقل و عشق. که عقل را راهی به بزم عاشقانه ی شهدا نیست و مگر عقل ناقص چه می تواند بفهمد از حکایت وصل؟ از ماجرای عاشق و معشوق؟ از پاک بازی و رندی؟ عقل پشت در ماند. با این اتهام که برگ عبور به ساحت فهم آن چه در دوران هشت ساله گذشته است را ندارد. در عوض شاعران مفسر و مفسران شاعر بار عام یافتند و تریبون سخن از جنگ را شش دانگ پشت قباله ی خود انداختند.»18 هرچند که نگاه نویسنده ی محترم عدم لزوم نگاه های عرفانی و باطنی به جنگ نیست اما حضرت امام(ره) در این رابطه عجیب و گزنده می فرمایند: «چه غافل اند دنیاپرستان و بی خبران که ارزش شهادت را در صحیفه های طبیعت جست وجو می کنند. ... و در کشف آن از هنر تخیل و کتاب تعقل مدد می خواهند، و حاشاکه حل این معما جز به عشق میسر نگردد.»19

در دریافت معنی و جای گاه عشق و رابطه ی آن با مفهوم عقل بیش از پیش باید درنگ نمود. این جا عشق، خود انتخاب و زاییده ی عقل است. شهید آوینی نیز در بیان مفهوم و جای گاه عشق می نویسد: «عشق است که حقیقتاً مشکل گشاست و هرجا که عقل در معضلات در می ماند کار عشق آغاز می شود و کار هنر نیز بیش تر با عشق است تا با عقل. پس نه عجب اگر آن فرزانه ی بی بدیل امام خمینی(ره): بفرماید «هنر در مدرسه ی عشق نشان دهنده ی نقاط کور و مبهم معضلات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و نظامی است». پس در کلام حضرت امام هنر را چه در نسبت با زیبایی عشق و صفا معنی کنیم و چه در نسبت با حکمت و عرفان، از تعهد امانت داری و مبارزه جدایی ندارد: «هنرمندان ما تنها زمانی می توانند بی دغدغه کوله بار مسئولیت و امانت شان را زمین بگذراند که مطمئن باشند مردم شان بدون اتکای به غیر، تنها و تنها در چارچوب مکتب شان به حیات جاویدان رسیده اند و هنرمندان ما در جبهه های دفاع مقدس مان این گونه بوده اند تا به ملإ اعلا شتافتند و برای خدا، عزت و سعادت مردم شان جنگیدند و در راه پیروزی اسلام عزیز تمام مدعیان هنر بی درد را رسوا نمودند.»20

و پاسخ قطعی و بلامنازع این تفکیک در بیان و قلم سید شهیدان اهل قلم این گونه رخ می نمایاند: «این توهم ناشی از یک اشتباه حکمی یا فلسفی است که در این عصر رخ داده است. معمول است که انسان را به دو ساحت مجزا و مستقل از یک دیگر تقسیم می کنند: عقل و احساس. آن گاه علم را متعلق به ساحت عقل می پندارند و هنر را متعلق به ساحت احساس و نسبت رابطه ی میان عقل و احساس را نیز مغفول باقی می گذارند. ساحت نظر و ساحت عمل را نیز از یک دیگر مجزا کرده اند و میان آن دو شکافی آن چنان عظیم انداخته اند که هرگز پر نمی شود. حال آن که نظر و عمل انسان در اصل و منشأ مشترک اند و گر نه، هیچ عملی را نمی توان منتسب به کسی دانست. آیا می توان این امر بدیهی را انکار کرد که هر کس مسئول اعمال خویش است؟ ... اشتباهی که بسیار غریب می نماید اما مع الأسف رخ داده است این است که بشر برای اعتبارات ذهنی خویش، در واقعیت خارج حقایقی مستقل از یک دیگر قایل شده است، با غفلت کامل از این امر که این اعتبارات صرفاً ذهنی و منطقی هستند و عالم با همه ی تحولات و تغییر و تبدیلات خویش، دارای حقیقتی ثابت و واحد و لامتغیر است و هم این حقیقت است که در دین ظهوری تمام و کمال دارد و در علم و فلسفه و حکمت و هنر نیز به انحای مختلف ظهور یافته است. پس دنیا جامع همه ی مراتب و مظاهر دیگر حقیقت است و رابطه ی آن با علوم و معارف و هنر نه عرضی، که طولی است. علامه ی شهید استاد مطهری نیز هنر را نوعی حکمت ذوقی دانسته است و این سخن درباره ی هنر لااقل از حیث محتوا عین حقیقت است.»21

و اما آن چه قصد داشتم از این بحث استخراج نمایم:

1. بنده با بحث ارایه شده در مقاله ی «شخم در مزرعه» یعنی لزوم روی کرد جامعه شناختی و نگاه بشری به جنگ کاملاً ارتباط برقرار کرده و ضرورت آن را درک می کنم. اما هرگز ساحت شعر را صرفاً عرصه ی خیال پردازی آن گونه که در آن مقاله تعریف شده است نمی دانم و بر این باورم در هنر اسلامی، خیال به امامت عقل نماز می گزارد و در شعر از تحلیل سیاسی و تبیین مفاهیم اجتماعی تا حکمت و عرفان و فلسفه را می توان به به ترین و ماندگارترین شکل بیان نمود.

2- برخی صرفاً می خواهند جنگ را عاشقانه تفسیر کنند و جنگ برای آن ها تنها جنبه ی تراژیک و نوستالژیک دارد. و برخی دیگر صرفاً می خواهند آن را عاقلانه و با نگاه بشری تحلیل نمایند. اولاً به این دلیل که ساحات و ابعاد مختلف انسانی را نمی شود از یک دیگر انتزاع کرد، این امر امکان پذیر نیست. ثانیاً هم آن طور که در این مقاله نیز ذکر شد باید این نگاه وجود داشته باشد که جنگ را هم با دید بشری و عرفی و هم با دید الاهی و قدسی نگریست. اما باید توجه داشت که جنگ محقق گشته بود تا عرف عرفی را تبدیل به یک عرف قدسی کند. و این می شود دید واقع بینانه به جنگ. در جنگ ما گلوله پیکرها را می درید، اما چه اتفاقی می افتاد که گروهی به استقبال این دریدن می رفتند؟ در جنگ ما هم شکست ها، مسایل به دور از اخلاق انسانی و سلحشوری، ارتدادها و فرارها و... وجود داشته است، اما امدادهای غیبی، توسل ها، توکل ها، شهادت طلبی ها و تهجدها نیز بوده.

3. «از جنگ سرودن» بس نیست و «شخم در مزرعه» نباید منجر به آسیب رساندن به بذرهایی شود که هنرمندان و شاعران و ادیبان و پیش روان فکری انقلاب پاشیده اند. باید کیفیت از جنگ سرودن تغییر کند، نه این که از جنگ سرودن تعطیل شود. غرض این که خواستم بگویم شخم بزنید، اما مراقب باشید بذرهای هنر و شعر تازه در حال نهال شدن اند.

از جنگ سرودن سرو باد! پیمانه ی سرایش شعر جنگ پُرشراب!

و من الله توفیق

پی نوشت ها:

1. بصیری، محمد صادق. «و کلمه سرخ بود». نشریه ی دانش جویی خون و القلم.

2، 6، 17، 18. مظاهری، محسن حسام. «شخم در مزرعه». نشریه ی هابیل. شماره ی 9.

3. نبوی، سیدعباس. «چیستی هنر». مرکز پژوهش های اسلامی نهاد نماینده گی مقام معظم ره بری در دانش گاه ها.

4. کاظمی، محمدکاظم. «روزنه». تهران: ضریح آفتاب.

5، 7. جوادی آملی، عبدالله [آیت الله]. «تأملاتی پیرامون هنر اسلامی». نشریه ی سوره.

10، 20، 21. آوینی، سیدمرتضا. «رستاخیز جان». مقاله ی «منشور تجدید عهد هنر». تهران: نشر ساقی.

8، 9. «هنر در مطابقت با واقعیت». سخنان آیت الله جوادی آملی هم راه با یادداشت های سیدمرتضا آوینی.

11، 12، 13، 19. خمینی، سیدروح الله [امام]. «کلمات قصار» پندها و حکمت ها. تهران: مؤسسه ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی.

14، 15، 16. خامنه ای، سیدعلی [آیت الله]. «شرح غم پنهان»، توصیه های ره بر معظم انقلاب درباره ی شعر و شاعری. تهران: کتاب دانش جویی.

اردی بهشت

برنامه اردی بهشت  در تاریخ یکشنبه 22 مرداد از شبکه چهارم سیما بحثی را اختصاص داد به مطالبات رهبری از دانشجویان. که در اینجا بخشی از نکاتی که آن جا ذکر کردم را عرض می کنم. به دلیل وقت بسیار کم راجع به هر مطلب خیلی کوتاه صحبت شد.

جهاد علمی:

در کتب فقه اللغه جهاد را تلاش خستگی ناپذیر و پر نیرو در مقابل دفع یک مانع یا دفع یک دشمن تعریف کرده اند و  تعبیر جهاد علمی به معنی تلاش بی وقفه ی علمی برای دفع موانع موجود است.

رهبری در تفسیر حدیث العلم سلطان آن را به علم قدرت است ترجمه  می کنند و یکی از شدید ترین تاکیدات ایشان همین مسئله علم و آرمان گرایی در علم است. همین که در دیدار اخیر بالای سرشان جمله لاشرف کالاعلم را نوشته اند خود گویای نوع نگاه ایشان به علم است که طبیعی است چرا که ایشان معتقدند عزت و حیات سیاسی و اقتصادی و بین المللی یک جامعه در گروه حیات و عزت علمی آن جامعه است.

ایشان نگاهشان به علوم موجود  و نسبت علم و دین نیز نگاه مشخصی است. نگاهشان نه تایید صرف است و نه رد صرف بلکه معتقدند باید مواجهه انتقادی داشت. برخی اش را پذیرفت، برخی اش را تصحیح کرد و برخی اش را رد نمود

آزاداندیشی:

ایشان معتقدند: آن چیزی که می تواند به پیشرفت کشور کمک کند، آزادی واقعی فکر هاست. آزادانه فکر کردن، آزادانه مطرح کردن، از هو و جنجال نترسیدن، به تشویق و ترخیص این و آن هم نگاه نکردن. که البته برای این نگاه ما مویدات بسیاری در سنت های دینی و سیره عملی و علمی ائمه خصوصا امام صادق و امام رضا علیهما السلام می بینیم که سیره ایشان مبتنی بر تعقل شیعی و آزادفکری است. در قرآن ذکر شده: فبشر العباد. الذین یستمعون القول و یتبعون احسنه.  یا در حدیث بسیار زیبایی حضرت علی (علیه السلام) می فرمایند اضربو بعض الرای ببعض یتولد منه الصوابک آرا را برخی را به برخی دیگر عرضه کنید که از محصول این تضارب آرا رای درست متولد می شود. همچنین ما در دوره باشکوه تمدن اسلامی و در سنت مدرسیمان، مجالسی داشته ایم که به مجلس المناظره شهره بوده اند که مجالسی بوده ویژه اساتید و در مقابل دانشجویان با  اهداف آموزشی با یکدیگر مناظره می کردند. همچنین دو کتاب ارشمند خلاف شیخ طوسی در فقه و اشارات ابن سینا در فلسفه که سرشار از عقلانیت و تبیین آرا مختلف و آزاداندیشی هستند نمونه های خوبی برای سنت علما و اندیشمندان ما در بحث آزاداندیشی است. 

از یک طرف تحجر و جمود و از طرفی تقلید به توقف حرکت علمی منجر می شود. آزاداندیشی راهی است در میانه این دو برای تحقق پویایی و حرکت علمی.

البته باید سه گانه آزادی، منطق و اخلاق را توامان مد نظر داشت که این دو مورد محدود کننده آزادی نیستند بلکه تضمین کننده آزادی اند. البته قطعا موانعی بر سر راه آزاداندیشی دانشجویان وجود دارد. بخشی اش ناشی از برخی دستگاه های اجرایی و قضایی نظام است که رهبری در همین دیدار اخیر اشاره کردند باید از برخوردهای امنیتی در برابر انتقادات دانشجویان جلوگیری کرد.

(هنوز قصدداشتم ادامه دهم که مجری محترم ضمن دعا برای تحقق این مطلب پرسش از بحث دیگری کردند.)

آرمان خواهی:

جنبش دانشجویی در کشور ما دو ویژگی مهم دارد. در بعد بین المللی همیشه ضد استکبار جهانی و ضد سلطه است و در بعد داخلی همیشه ضد استبداد و به شدت عدالت خواه است. جنبش دانشجویی که بادیدن فساد سیاسی و اقتصادی در جامعه و در بخشی از دستگاه های نظام آرزوی عدالت اجتماعی و میل به فساد آرمان خواهی نداشته باشد، در ادعای خود صادق نیست.

رهبری تاکید دارند که دانشجو باید تحلیل داشته باشد هرچند غلط و لحن دانشجو باید طلبکارانه باشد.. ایشان می فرماید:

«جوانان باید، عدالت خواهی را از یاد نبرند، آزادی را با همان مفهوم بسیار والای اسلامی، چه آزادی فردی چه آزادی اجتماعی و چه سیاسی و معنوی و روحی را جز خواسته های همیشگی خود بدانند و از یاد نبرند. مبارزه با فقر و ایجاد رفاه عمومی را جز مطالبات خود بدانند. امر به معروف و نهی از منکر هم جز مسایلی است که جوانان باید به آن اهتمام کنند.»

البته ایشان در توضیح امر به معروف و نهی از منکر هم می گویند:

«گناهکار فقط بدحجاب نیست که بعضی فقط به مسئله بدحجابی رسیده اند. این یکی از گناهان است و از خیلی از گناهان کوچکتر است. خلاف های سیاسی، خلاف های اقتصادی، خلاف های فرهنگی، این ها همه منکر است که مهمترینش حوزه مسئولان است. یعنی شما دانشجویان باید ما را امر به معروف و نهی از منکر کنید»

* بحث های بیشتری مد نظرم بود خصوصا در بحث آرمان خواهی و بحثی درباب تعمیق معرفت دینی که فرصت مطرح شدنش نشد.

آلیس در سرزمین عجایب

پی نوشت 1-

خیلی از دوستان گلایه کرده بودند که چرا زودتر به اطلاعشان نرسانده بودم. باید عرض کنم من وقت خیلی کمی داشتم و در این مدت سعی کردم مباحثم را پخته کنم لذا حتی به خانواده ام خودم خبر ندادم. در نتیجه دوستان لطف کنند به بزرگواری خودشان ببخشند.

پی نوشت 2-

به نظرم دیروز امروز فردای جدید واقعا می خواهد کاری کند. حداقل این که فضای آزادی را برای گفتگو رقم زدند و با این که دیگر معاونین وزیر مرتب با ایشان تماس گرفته و گفته بودند برنامه را قطع کنید و ایشان با مشورت با آقای خواجه سروی قطع نکرده بودند یعنی اتفاقات خوبی در راه است انشاالله. امید که مستدام باشد.

پی نوشت 4:

گزارش کامل و تصحیح شده برنامه دیروز امروز، فردا

پی نوشت 5:

در همین رابطه: آیا دانشگاه اسلامی می شود؟ میلاد دخانچی


از صبح مدرسه بودم. ظهر که برگشتم مثل همیشه آن موقع از روز همسرم منزل نبودند. قدری استراحت کردم تا بتوانم پرانرژی برای برنامه عصر پنج شنبه ام آماده شوم که تلفنم زنگ زد.  تهیه کننده برنامه"دیروز، امروز، فردا" بود که گفتند: سری جدید برنامه آغاز شده و  می خواهند گفتگوهای انتقادی بین مسئولین و دانشجویان داشته باشند و گفتند بنده و دوتن دیگر از برادران که می شناختم و آقای خواجه سروی و آقای شریعتی، رئیس دانشگاه علامه طباطبایی به صورت تلفنی، قرار است در برنامه باشیم. موضوع، دانشگاه مطلوب است. پرسیدم چه کسی بنده را معرفی کرده اند: نام آقایی را گفتند که نمی شناختم. اجازه خواستم قدری فکر کنم. با همسرم تماس گرفتم و ایشان گفتند: « بحث دانشجویی است، اگر دوست داری برو»  کار سخت تر شد. نشستم و حرف هایم را مرور کردم و احساس کردم اینقدر حرف برای گفتن دارم که ارزش داشته باشد ده دقیقه وقت رسانه ملی را بگیرم.

تهیه کننده محترم دوباره تماس گرفتند و گفتند: آن دو نفر را نیافته اند و آقای دیگری قرار است بیایند. من هم تصمیمم را اعلام نموده و شروع به مرور و دوباره خوانی مباحث مهم حضرت آقا، مقاله ها، جزوه ها، اخبار و بیانیه ها و مطالبی که در این زمینه داشتم کردم. بعداز آماده کردن پیش نویس ابتدایی با چند نفر از اساتید صاحب نظر و صاحب رای و تعدادی از دوستانم تماس گرفتم و نظرات ایشان را هم جویا شدم و در نهایت با همکاری و همراهی صمیمانه، دلسوزانه و البته مدبرانه همسرم، متن نهایی را آماده کردم.  نگران بودم. نگران وقتی که بهتر بود در اختیار اساتید و دانشجویان لایق تر قرار بگیرد و حالا قرعه فال به نام من افتاده بود. دو رکعت نماز استغاثه به حضرت حجت(علیه السلام)، دلگرم کننده ترین اتفاق بود.

کمی مانده به حرکت مشخص شد نفر دیگر آقای درویش از دانشگاه شریفند. شب با همراهی و همدلی همسرم به استودیوی 14 رفتیم. عوامل برنامه وقتی همسرم را شناختند بهشان گفتند که ایشان هم جلوی دوربین بیایند ولی ایشان نپذیرفتند.

بدون این که گریم شوم جلوی دوربین رفتم. هنوز دلیلش را نمی دانم... . آقای درویش که آمدند همسرم گفتند: ایشان آدم مودب و متینی است و نگران نباشم. برنامه آغاز شد.

همسرم و تعدادی از عوامل شدیدا پشت دوربین ها بال بال می زدند و من گرم حرف هایم بودم. در اولین میان برنامه هم همسرم و هم دو تن از عوامل تذکر دادند که خیلی تکان می خورم

بعد از برنامه دیدم پیامک های زیادی از طرف خانواده مبنی بر همین تکان خوردن ها آمده. به برادرم گفتم: تصور کردید استرس دارم که تکان می خوردم؟ گفت: نه، مشخص بود از شیطنتته.

خلاصه شب گذشت و من بازخوردهای جالبی گرفتم:  از کسانی که متاسفانه توجیه مدیریتی آقای خواجه سروی ایشان را قانع کرده بود که کرسی های زیادی برگزار شده !!! تا افرادی که تشویق کردند و یا نقدهایی داشتند.

به هر حال تصورم این است که دغدغه مندان اسلامی سازی دانشگاه ها در این کشور کمتر از آنی اند که به شماره آیند...

آقای درویش هم گزارشش را در وبلاگشان گذاشته اند. متاسفانه خبرگزاری فارس هم به درستی گزارش را منعکس نکرده و هم بخشی از حرف های آقای درویش را به من نسبت داده بود در حالی که من از زاویه دیگری وارد شده بودم و علیرغم قبول داشتن مباحث ایشان، این تیپ وارد شدن به بحث را به دلیل کمبود وقت در اولویت نمی دیدم.

این هم گزارشی از جلسه، قسمت خودم، اصلاح شده گزارش خبرگزاری فارس:

به گزارش فارس دلاوری دانشجوی دانشگاه تهران نیز درادامه و در پاسخ به این سئوال که آیا این سند اسلامی شدن برای دانشجویان تشریح شده است یا خیر، اظهار داشت: من مسئله را از این منظر نمی‌بینم، زیرا مسئله از جای دیگر آغاز می‌شود. هنوز همه ابعاد مسئله اسلامی شدن دانشگاه‌ها روشن و واضح نیست. هنوز معین نشده که مشکل اصلی کجاست؟  از علم است؟ از کتب درسی است؟ از نحوه برخورد با علم غربی است؟ از اساتید است؟ اگر از اساتید است از چه ناحیه ای است؟ مشکل سیاسی دارند؟ مشکل اعتقادی دارند؟ مشکل از دانشجو است؟ اگر از دانشجو است از چه ناحیه ای است؟ مشکل امنتیتی –سیاسی ایجاد کرده اند؟ مشکل اخلاقی دارند؟ مشکل علمی دارند؟

وی گفت: اینکه دانشگاه اسلامی دارای چه مؤلفه‌هایی است، باید از چهار جهت مورد بررسی قرار گیرد. اسلامی شدن باید در چهار حوزه آموزش یعنی متن و اساتید، پژوهش، پذیرش دانشگاه ها و آنچه که خروجی دانشگاه‌ خواهد بود، تعریف شود. اسلام برای این‌ها برنامه دارد و سؤال ما این است که چه مقدار برای آن کار شده است؟

این فعال دانشجویی افزود: عقلانیت، معنویت و عدالت، مولفه های جامعه اسلامی است  و لازم است دانشگاه اسلامی به عنوان قطعه ای از پازل جامعه،  این مؤلفه‌ها را در نظر داشته باشد. خروجی دانشگاه اسلامی باید انسان هایی مومن، متعهد، عقلانی، با اخلاق عدالت خواه و عادل، مردم گرا با روحیه خدمت و مجاهده، گره گشا برای مسایل مردم و کارامد برای نظام باشند.  دانشگاه اسلامی دانشگاهی است در جهت خودکفایی، مدیریت کارامد، حل مشکلات پزشکی و کشاورزی و دامداری و غیره.

دلاوری بیان داشت: امروز همه ما موافق تحول در علوم انسانی هستیم، ما با تحول در دانشگاه‌ها موافقیم زیرا علم و محیط علمی با تحول زنده است. و طبیعتا کسی که مسلمان است تحول را رنگ اسلامی می زند. ولی نگرانی ما این است که تحول در علوم انسانی به یکسری گزاره‌هایی تقلیل پیدا کند که آن گزاره‌ها لزوماً اولویت در دغدغه‌های دینی نیستند. چقدر ضرایب و اولویت ها با توجه به منظومه دین به درستی رعایت می شود؟

دلاوری در ادامه برنامه در خصوص بسترسازی‌های اجرای طرح اسلامی شدن دانشگاه‌ها اظهار داشت: به نظر من نیز این بسترسازی‌ها انجام نشده است و در این مورد منطق ها، پرسش هایی دارند که به آنها پاسخ داده نشده است.

وی در ادامه بیان داشت: دو موج اصلاح دانشگاه ها، یکی در سال های 58-61 که منجر به انقلاب فرهنگی شد و دیگری در اواسط دهه هفتاد داشته ایم که منجر به یکسری اصلاحات و عزل و نصب ها، چقدر برای این موج سومی که راه افتاده کارنامه آن دو بررسی و ثمرات و محاسن و معایب آن ها بازنگری شده. متاسفانه ثمرات عموما محدود و هزینه ها گزاف بوده است. نگرانی ما این است که به اسم تحول اسلامی و تحول انقلابی طرح های پر سر و صدا کلید بزنیم با ثمرات ناچیز و جزئی، در این صورت ذخیره فکری انقلاب را هرز می دهیم و کم کم این طرز تفکر مخاطب خود را از دست می دهد. آیات و روایات و مفاهیم اعتقادی ما داده خامند و نیاز به پردازش دارند. این پردازش الآن با مراکز مسئول و مدیریت ها و نهادهاست. چقدر این دغدغه ها وجود دارد؟

این دانشجوی فلسفه از دانشگاه تهران گفت: حضرت امام خمینی می فرمایند: با انحراف نمی شود انحراف را اصلاح کرد، مقام معظم رهبری می فرمایند: با دستمال کثیف نمی‌شود آلودگی‌ها را پاک کرد. امروز می‌بینیم در میان برخی اساتید نوعی رانت‌خواری و ویژه‌خواری وجود دارد. بنابراین آیا با این وجود می‌توان دانشگاه را اسلامی کرد؟

وی افزود: عده‌ای که با رانت و شرایط ویژه استاد دانشگاه شدند و از سوی کشورمان بورسیه کشورهای خارجی شدند، امروز چقدر پایبند به آرمان‌های انقلاب اسلامی هستند و امروز چرا باید اشتباهات گذشته را تکرار کرد؟ به قول حضرت امام با اسم رب است که اصلاح صورت می گیرد. مشکل تعهد و تخصص را شهید چمران خیلی وقت است حل کرده ایشان می‌گوید: من به تعهد ایمان دارم اما می دانم کسی که بدون تخصص مسئولیتی را بپذیرد تعهد ندارد.
وی در ادامه سخنان خود در خصوص کرسی‌های آزاداندیشی گفت: بعد از گذشت 6-5 سال از تاکید رهبر معظم انقلاب هنوز کارهای جدی و اساسی انجام نشده است هنوز فضایی بوجود نیامده است که استاد و دانشجو درباره معضلات نظام به صورت واقعی سخن بگویند. هنوز دانشجویان راجع به مسایل موهومی و غیر واقعی و یا واقعی در شرایط جامعه های دیگر فکر و بحث می کنند.

وی گفت: ‌اختلاس اخیر در کشور اتفاق افتاد، ولی ما در دانشکده‌های اقتصاد هیچ کرسی را شاهد نبودیم که علل و ریشه‌های آنرا بررسی کنند و حتی این باید قبل از وقوع این معضل در دانشگاه‌ها انجام می‌شد.



دلاوری نیز در خاتمه گفت: ‌باید فضای آزادانه در مباحث علمی و آزاداندیشی با همان تعریف شهید مطهری از ازادی که آزادی یعنی رفع موانع رشد انسان، در دانشگاه‌ها جاری شود و فضای آزادی بیان و آزادی تفکر نهادینه شود. آیا سطح آزادی بیان و تفکر در دانشگاه های ما اساسا با مناظرات علمی حضرت امام صادق(علیه السلام) و حضرت امام رضا(علیه السلام) قابل مقایسه است؟

 

خردنامه

حدودا اوایل مهرماه بود که یک حلقه معرفت شناسی خیلی خوب به همت تعدادی از بهترین بچه های فلسفه راه اندازی شد و زیر نظر یکی از بهترین اساتید کار می کند. ما هم اشتباهی در این گروه بر خوردیم و از محضر این دوستان و این استاد استفاده می کنیم.

منابع بحث، دسته اول: با  بیشترین اولویت

1-      معرفت شناسی(اندیشه های بنیادین اسلامی)

2-      مبانی معرفت دینی(اندیشه های بنیادین اسلامی)

3-      شکاکیت(دکتر علی عسگری یزدی، بوستان کتاب قم)

4-      پیشینه و پیرنگ معرفت شناسی اسلامی(حسن معلمی، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه)

5-      معرفت شناسی(حسن معلمی، انتشارات مرکز جهانی علوم اسلامی)

6-      معقول ثانی تحلیلی از انواع مفاهیم کلی در فلسفه اسلامی و غربی(محمدفنایی اشکوری، موسسه امام خمینی)

7-      علم حضوری(محمدفنایی اشکوری، موسسه امام خمینی)

8-      علم و فلسفه(حمید پارسانیا، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه)

9-      معرفت شناسی در قران (جوادی آملی، مرکز نشر اسرا)

10-  منزلت عقل در هندسه معرفت دینی(جوادی آملی، مرکز نشر اسرا)

11-  منطق و شناخت شناسی از نظر آیت الله مصباح(عسگری سلیمانی امیری)

12-  آموزش فلسفه(مصباح، جمله یک از ابتدا تا صفحه 234)

13-  برهان(علامه طباطبایی، مهدی قوام صفری، بوستان کتاب دفتر تبلیغات)

14-  ترجمه و شرح برهان شفا(مقاله اولی، درسهای مصباح، جلد اول، نگارش محسن قرویان، انتشارات امیرکبیر)

15-  الحیات جلد یک

دسته دوم:

1-      نظریه شناخت در فلسفه اسلامی(تقریرات درسی دکتر مهدی حائری یزدی عبدالله نصری کانون اندیشه)

2-      پژوهشی تطبیقی در معرفت شناسی معاصر(محمد حسین زاده، موسس امام خمینی)

3-      درآمدی بر نظریه های معرفت شناسی در اندیشه اسلامی(مرتضی خاکیان، نشر طاها)

4-      فلسفه تحلیلی(تقریرات عبدالله نصری، کانون اندیشه)

5-      جستارهایی در معرفت شناسی عاصر(مرتضی فتحی زاده نشر طاها)

6-      معرفت دینی از منظر معرفت شناسی(علی ربانی گلپایگانی، کانون اندیشه جوان)

7-      درآمدی بر معرفت شناسی دینی و معاصر(محمدتقی فعالی، نشر معارف)

8-      علم و ادراک یا تئوری شناخت در فلسفه اسلامی(همایون همتی، امیرکبیر)

9-      معرفت شناسی در عرفان(سیدحسین ابراهیمیان، دفتر تبلیغات اسلامی)

دسته سوم:

1-      تاریخ فلسفه کاپلستون(بخش هایی که مربوط به معرفت و شناخت، دکارت، جان لاک، کانت، هیوم)

2-      تحلیل ذهن(برتراند راسل، امیرکبیر)

3-      معرفت شناسی(رابرت آئودی، پژوشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی)

4-      مفاهیم بنیادین در معرفت شناسی(پلنتینگ، پالک، کاسولو، محمد حسین زاده، انتشارات زلال کوثر)

5-      معرفت شناسی در فلسفه غرب(حسن معلمی، پژوهشگاه فرهنگ)

6-      تاریخ معرفت شناسی(دیوید هاملین، شاپور اعتماد، پژوهشگاه علوم انسانی)

7-      معرفت شناسی از دیدگاه فلاسفه اسلامی و غربی(سید حسین ابراهیمیان، دفتر تبلیغات قم)

8-      معیار اندیشه، منطق مقدماتی(عسگری، سلیمانی، امیری، موسسه امام خمینی)

9-      منطق و تفکر انتقادی(موسسه امام خمینی)

10-  نقادی بر مبانی معرفت شناسی اومانیستی(مریم صانع پور کانون اندیشه جوان)

11-  جهت داری علوم از منظر معرفت شناختی(معاونت پژوهشی دفتر تبلیغات)

12-  مسئله علم(دکتر علیرضا رحیمیان، انتشارات منیر)

13-  تعهد به حقیقت(محمد فنایی اشکوری، موسسه امام خمینی)

14-  فلسفه ذهن(محمود خاتمی، نشر علم)

15-  آگاهی و گواهی(دکتر مهدی حائری یزدی)

16-  علم چیست، نظریات تازه درباره علوم(آلن چالمرز، محمود مشایخی، شرکت سهامی انتشار)

17-  معنا و عقلانیت در آرا علامه و پتروینچ(عبدالحسین کلانتری، انتشارات طاها)

18-  آشنایی با معرفت شناسی(منصور شمس، انجمن معارف اسلامی ایران)

19-  بر ضد روش (فایرابند، مهدی قوام انتشارات فکر روز)

20-  مغالطات(سیدحمید خندان ،پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی)

21-  نظریه های امروزی شناخت(جان پولاک، ژورف کراز، دکتر علی حقی، بوستان کتاب)

22-  آشنایی با معرفت شناسی معاصر(جاناتان دسنی، حس فتحی)

23-  علم و عالم و معلوم(فیاض صابری)

24-  اتحاد عقل و عاقل و معقول(حسن زاده آملی)

25-  قبض و بسط تئوریک شریعت(سروش)

26-  نقد صادق لاریجانی(دو جلد)

27-  بعضی جلدهای کتاب نقد که بعدا دقیق تر بیان می شود.

آدرس وبلاگ گروه که البته تازه راه اندازی شده است.

بکشید ما را ...

هر گاه در سایر رشته های علمی هم یکی دو نفر از پیشتازان را به شهادت رساندند آن وقت یعنی در آن رشته دارد جهاد علمی و کار انقلابی اتفاق می افتد... آن وقت یعنی در آن رشته دارد اتفاقی مهم و جدی می افتد که منافع ابرقدرت های پوشالین را به خطر انداخته است...

 

ترور

بعد از آن تحریم همایش روز جهانی فلسفه توسط یونسکو و این ترورها... حرکت علمی ما کم کم دارد تبدیل می شود به جهاد علمی... الحمدالله

این یعنی در باغ  شهادت باز، باز است... .

«با ريختن خون عزيز ما، تاييد شد انقلاب ما. اين انقلاب بايد زنده بماند، اين نهضت بايد زنده بماند، و زنده ماندنش به اين خونريزيهاست .بريزيد خونها را؛ زندگي ما دوام پيدا مي كند. بكشيد ما را؛ ملت ما بيدارتر مي شود...  نهضت ما زنده شد. تمام اقشار ايران ، باز زندگي از سر گرفت . اگر يك سستي ، ضعفي پيدا كرده بود، زنده شد. اگر نبود شهادت اين مرد بزرگ ، و اگر مرده بود اين مرد بزرگ در بستر خودش ، اين تاييد نمي شد.» امام راحل

دست مریزاد به علمای هسته ای  و مبارک باد این شهادت و این زنده گی...

زنده شد نهضت علمی ما

«جهاد يك معناى خاصى دارد. معناى جهاد فقط تلاش نيست. در مفهوم اسلامى، جهاد عبارت است از آن تلاشى كه در مقابل يك دشمن است، در مقابل يك خصم است. هر تلاشى جهاد نيست. مجاهدت با نفس، مجاهدت در مقابل شيطان، جهاد در ميدان نظامى، مواجهه‌ى با يك دشمن است؛ مواجهه‌ى با يك معارض است. امروز ما در زمينه‌ى علم نياز داريم كه اينجور تلاشى در كشور بكنيم؛ احساس كنيم موانعى وجود دارد، بايد اين موانع را برداريم؛ دارد معارضه‌هائى ميشود، بايد اين معارضه‌ها را در هم بشكنيم؛ در زمينه‌ى عرضه‌ى امكانات علمى، خسّتهائى از سوى كسانى كه صاحبان آن هستند - كه كشورهاى پيشرفته‌ى علمى است - وجود دارد، بايد در مقابل اين خسّتها از خودمان عزت و جوشندگى و فورانِ از درون نشان بدهيم.» امام حاضر

بیانات رهبری در جمع اساتید دانشگاه

لغو کنگره فلسفه در ایران به علت بحران مشروعیت علوم انسانی غرب

واکنش تشکل های دانشجویی به حادثه ترور اساتید دانشگاه

ماجرای یک روز جهانی

... دلیل دیگری که در رابطه با تحریم روز جهانی فلسفه مطرح شده است مساله علوم انسانی در ایران است. علت این مساله را نباید سیاسی تحلیل نمود. آنچه علوم انسانی مدرن و آسیب‌های ناشی از آن را در ایران مورد توجه قرار داده سیاسی نبوده و نیست، بلکه رویکردی نوین و کاملاً پژوهشی است که با تحولات اجتماعی سیاسی ایران گره خورده و این تحولات در کند و تند شدن موضوع تحول در علوم انسانی موثر بوده است. تاثیرگذاری تحولات سیاسی اجتماعی در تحولات علمی اتفاقی تازه نیست و نمونه‌های متعددی از آن را در تاریخ علوم انسانی سکولار شاهد هستیم.به عنوان مثال چه کسی تاثیر جنگ دوم جهانی را در تحولات شگرف علوم انسانی غربی و انتقال مرکزیت آن از اروپا به امریکا را قابل انکار می‌داند. این مساله که علوم انسانی مدرن و روش تحلیل ناشی از آن در ایجاد بحران‌های اجتماعی در ایران پس انقلاب موثر بوده و به بیانی دیگر نقش اصلی را داشته است قابل انکار نیست. اثبات این مساله نیز موضوعی است که باید مورد دقت و پژوهش قرار گیرد. در حال حاضر جبهه اساتید ایرانی - که تحصیل‌کردگان دانشگاههای اروپا و آمریکا هستند-  و معتقد به ضرورت تحول در علوم انسانی و ناکارآمدی علوم انسانی مدرن در جوامع غیرغربی هستند در حال شکل‌گیری است. نمی‌توان همه آنها را با عنوان استاد حکومتی و درباری به عدم برخورد علمی با موضوع متهم نمود، چرا که این اتهام بیشتر برازنده افرادی است که هم‌اکنون خود را موظف به دفاع تمام‌قد از تفکر غربی میدانند و حاضر نیستند بپذیرند که رویکردی نوین در علوم انسانی آغاز شده است. رویکردی که در تعاریف اولیه خود از انسان، جامعه، تاریخ با نگرش مدرن تضاد داشته و تلاش می‌کند تا این تعارض را در لایه‌های هستی شناسی، معرفت شناسی و روش شناسی مورد واکاوی قرار دهد... .

ادامه نوشته

علم طبیعت‏ ساز است و ایمان انسان ساز

جلد اول جهان بینی اسلامی

کتاب انسان و ایمان

فصل دوم: علم و ایمان

ارائه دهنده: فاطمه دلاوری پاریزی

گفته شد که علم و ایمان دو رکن اساسی انسانیت انسان است. حال می خواهیم به رابطه ی این دو رکن بپردازیم. در جهان مسیحیت بنا به برداشت های اشتباه از انسان و خدا و آگاهی و عصیان، به این نتیجه می رسند که علم و ایمان در تضاد با یکدیگر بوده و انسان در پرتو تمرد از امر الهی به معرفت و آگاهی و علم می رسد. و ریشه ی این طرز تفکر به نوع نگاه کتاب عهد عتیق در سفر پیدایش به مسئله ی خلقت و آفرینش آدم و حوا و درخت ممنوعه و نافرمانی ایشان بر می گردد. که در این کتاب ذکر شده درخت ممنوعه همان درخت علم و آگاهی است.

ادامه نوشته

لبیک یاحسین یعنی...

مریم سادات جعفرنیا

انّا فتحنا لک فتحا مبینا

فجایع اسفناک و سراسر درد جنایات اسرائیل غاصب در غزه را به ساحت امام درد مندان،مهدی موعود(عج)و به رهبر و مقتدای آزادگان سید علی خامنه ای و به همه دردمندان عالم تسلیت عرض نموده و در راستای اعلام انزجار از اسرائیل پست و جنایتکار و اعلام بیداری وآمادگی خود بحثی را در ادامه مباحث گذشته جنبش نرم افزاری ارائه می دهم.و یقین بنده این است که یکی از مهمترین راههای مبارزه با صهیونیسم غاصب وکفر جهانی و کوتاه کردن دست کثیفش از کشورهای اسلامی جنبش نرم افزاری است.اکنون رهبر عزیز حجت را بر همه ما تمام کرده اند و حالا ما باید بیش از پیش و با قدرت و سرعتی مضاعف در این میدان بتازیم و به حول و قوه الهی با این حرکت ،دیگر حتی رد پایی از اسرائیل خائن در دنیا باقی نماند. «آمین»

 

می دانیم که در دنیا همیشه حقی بوده است و باطلی ،و همیشه تقابل میان این دو. نهضت نرم افزاری باید در راستای پیروزی حق علیه باطل باشد و در واقع می توان (دریک تعریف گسترده و فراگیر)به هر آنچه که باعث تغـلّب حق بر باطل گردد  جنبش نرم افزاری اتلاق کرد.

ساختارهای اجتماعی سخت افزار هستند و پشتوانه تولید این سخت افزارها،نرم افزار.

در دنیای امروز و در همیشه تاریخ دو تمدن موجود بوده و هست:1)تمدن مادی          2)تمدن اسلامی

که این دو اختلافات زیادی با هم دارند در:...

 

ادامه نوشته

مؤذن جامعه (رسالت دانشگاه و دانشجو)

هوالاول والآخر

مریم سادات جعفرنیا

دانشجو مؤذن جامعه است که اگر بخوابد نماز امت قضا می شود.       شهید بهشتی 

خط مشی اصلی حرکت جامعه توسط دانشجویان آن جامعه تعیین می شود. به همین دلیل است که امام خمینی (ره) فرمودند اگر دانشگاه اصلاح شود مملکت اصلاح می شود.

از این رو ما بر آن شدیم که با نگاهی نو و به دور از کلیشه های رایج وظایف و رسالت یک دانشجوی مسلمان دغدغه مند را باز خوانی کنیم و ان شاءالله عامل به آنها شویم، همچنین قصد داریم ویژگیهای یک دانشگاه اسلامی را(که باید مبدأ همه تحولات باشد و مسئولین و آینده سازان مملکت باید در آن رشد کنند)بازیابی کنیم.

ادامه نوشته