مناظره ها چگونه باید باشند؟

قیل نوشت: این یادداشت را سال 1388 و در حال و هوای ان سال نوشته ام. اما انتشار مجددش بی مناسبت نیست.


اشاره:
 دانشمند فرزانه ی شیعی، زین الدین ابن شیخ امام نور الدین جبعی معروف به شهید ثانی صاحب آثار و تالیفات فراوان علمی در زمینه های فقه، اصول، حدیث، کلام، تفسیر، ادعیه، نحو، اخلاق و عرفان دینی، تعلیم و تربیت اسلامی و.. در کتاب منیة المرید فی آداب المفید و المستفید به بیان دستورات و وظایفی پرداخته که دانشجویان و طلاب باید از آغاز کار تحصیل تا مقام نظریه پردازی و  اجتهاد و تدریس بکار ببندند. در  خلال این مباحث به بحث مناظره ها و شرایط و اقتضائات و آسیب ها و آفات آنها نیز می پردازد.

ذکر این نکته مهم است که زاویه دید عالمی چون شهید ثانی نسبت به مناظره و کارکردی که ایشان از آن انتظار دارد با نگاهی که در حال حاضر مقام معظم رهبری نسبت به این مسئله دارند بنا به دلایل مختلف احتمال دارد که تفاوت هایی داشته باشد. و این از ثمرات فقه پویای شیعه و دخالت عنصر عصر و مصر در اجتهاد فقهی است که امام عزیز و رهبری بزرگوار بارها و بارها از حوزه مطالبه کرده اند تا ملزومات فقهی حکومت دینی در زمان تشکیل آن در ابعاد مختلف فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و… تامین و تولید شود. طبیعتا اقتضائات یک حکومت دینی در شرایطی که گفتگو و تضارب آرا از ابزار مهم رسیدن به مقاصد علمی و سیاسی و  فرهنگی است با بهره گیری از این روش در دوره ای که شهید ثانی در آن می زیسته (قرن دهم) چه به لحاظ سطح و کیفیت روابط انسانی و چه به لحاظ نوع حاکمیت و …  تفاوت هایی دارد. ممکن است که مقام معظم رهبری مناظره را ابزاری در خدمت تربیت سیاسی و اصلاح معضلات سیاسی، فرهنگی و علمی اجتماع ببینند و به همین دلیل است که کرسی های آزاد اندیشی را در جلوت و در انظار حضار و تحلیل گران و منتقدان تجویز و حتی ترویج میدهند و به عنوان راهکاری برای برون رفت از شرایط نابسامان علمی و سیاسی توصیه می کتتد. اما شهید ثانی و اکثر قدما بیشتر به جنبه سازندگی فردی و  تربیت اخلاقی یا فکری دو طرف مناظره توجه دارند به همین دلیل است که مناظره ها را در خلوت و به دور از چشم مردم توصیه می کرده اند. به هر حال در این زمینه باید به سراغ علما و بزرگان رفت و نگاه ها و تحلیل های ایشان را نسبت به مناظره و شرایط و آسیب ها و محاسن آ ن جویا شد تا این ابزار کارکرد خویش را به نحو احسن بازیابد. امید که علمای معاصر هم به تولید ملزومات فقهی حکومت دینی و اجتهاد مطابق با زمان و مکان  بیش از پیش توجه نشان دهند.

 در ادامه برداشتی همراه با دخل و تصرف از فصل اول باب سوم این کتاب که به مناظره و شروط و آداب آن می پردازد، ارائه می شود، اما سعی شده است نظر شهید ثانی مطرح شود و محتوای کلام ایشان ارائه گردد :

مناظره و تبادل فکر و تضارب آرا در احکام فردی و اجتماعی دین به عنوان بخش و عضوی از پیکره دین تلقی می شود. مقید بودن به شرایط، موقعیت، الزامات و اقتضائات مناظره باعث می شود افراد بهتر و همه جانبه تر به کشف حقیقت و منطق دین دست پیدا کنند. شرایط مناظره عبارتند از:

۱)      مناظره برای اثبات حق و نه اثبات خود

هدف از مناظره باید رسیدن به حق و پویا شدن و پدیدار گشتن حق به هر کیفیتی باشد. و اهل مناظره نباید برای اثبات گفتار، نظریه ها، شان و رتبه ی علمی و صحت رای خود به مناظره بپردازند که نام این کار جدال و ستیز و ریاکاری است که از آن در خلال آیات و روایات نهی شده است.

از نشانه های انگیزه ی الهی این است که مناظره کننده جز در مواردی که احتمال تاثیر بدهد وارد مناظره نمی شود و از مناظره با افرادی که می داند بر سر حرف خود با لجاجت و پافشاری می مانند خودداری می کند.

۲)      توجه به اولویت ها در انجام وظایف از جمله اولویت امر به معروف و نهی از منکر نسبت به مناظره

مناظره در صورتی صحیح است که وظایف و تکالیف دیگری که از آن مهم تر است مطرح نباشد چون اگر مناظره درباره ی مسئله ی مهم و واجبی باشد و مشروع برگزار شود واجب کفایی است. اما اگر هنگام مناظره وظیفه ی دیگری در میان باشد که دارای وجوب عینی و یا کفایی است و از مناظره مهم تر باشد اقدام به مناظره جایز نیست. هم چون امر به معروف و نهی از منکر که نسبت به مناظره دارای اولویت است.

هم چنین در خلال مناظره از ایجاد محیط وحشت، ناسزاگویی، آزار زبانی، تکبر و فخرفروشی  خودداری کرده و خود را موظف به رعایت فضایل اخلاقی و سفارش مسلمین به محبت و مودت نمایند. و معمولا مناظره کنندگان ناخودآگاه از این وظایف سرباز می زنند و خود متوجه نیستند و تصور می کنند که با انگیزه ی الهی به مناظره می پردازند.

۳)      اجتهاد، شرط مناظره در احکام دینی

مناظره کننده در مسایل باید مجتهد باشد و بتواند بر طبق نظر خود رای دهد نه آن که مقلد و پیرو نظر و رای شخص دیگری باشد. (این حکم در مناظره های علمی و سیاسی هم می تواند مد نظر قرار گیرد و نخبگان و خبرگان امر به مناظره بپردازند. )  و هرگاه که فرد مقابل حق و حقیقت را بیان داشت باید مناظره کننده از رای و نظر او پیروی کند.

۴)      پرهیز از انتخاب موضوعات بعید الوقوع

باید مرزهای بحث و مناظره به وقایع مهم دینی و یا مسائل قریب الوقوع محدود باشد. و نباید در هر مسئله ای که احتمال وقوع آن بسیار کم است وقت و فرصت را هدر داد. هم چنین نباید سخن و گفتار را بیش از اندازه برای کنکاش و بررسی حق طولانی کرد. لازم است که طرفین مناظره از بحث راجع به مسئله ای که در اولویت نیست یا مورد ابتلا نیست و یا به ندرت اتفاق می افتد خودداری کنند. 

مناظره کننده نباید مغرور شود و این تصور در
او به وجود آید که بحث و مناظره در مسایلی که به ندرت اتفاق می افتد موجب تقویت و رشد نیروی استدلال و تحلیل در انسان است. که معمولا افرادی که درباره این قبیل موضوعات مناظره می کنند دنبال بهره وری نفسانی هستند و می خواهند از طریق اظهار فضل و ابراز علم، خودنمایی کنند و حتی دنبال ورزش فکر نیستند چه برسد به انگیزه های الهی.

۵)      مناظره در خلوت و دور از چشم مردم

مناظره در مکان خلوت به تمرکز فکر و صفای اندیشه برای درک حقیقت کمک بیشتری می کند. مناظره در حضور توده ی مردم انگیزه های نفسانی و ریاکاری و تظاهر و حرص در غلبه و اسکات خصم را ولو به هر دلیل باطلی تقویت می کند. شیوه ی افرادی که دارای مقاصد فاسدی هستند این است که در خلوت از پاسخ به پرسش دیگران لذت نمی برند و در جلوت و انظار مردم با همدیگر به رقابت بر می خیزند و  برای این که پاسخی منحصر به فرد بدهند به هر حیله و ترفند و روشی دست می زنند.

۶)      مناظره، همکاری در راه احیای حق و نه مخاصمه

مناظره کننده باید دنبال حق باشد ولو این که از زبان طرف مقابل حقیقت شنیده شود و باید به خاطر درک و فهم حقیقت سپاسگذار خداوند باشد. مناظره کننده باید فرد مقابل خویش را شریک و همکار علمی خود در دریافت حق تصور کند و نه رقیب و دشمن خود. لذا در صورتی که فرد مقابل مناظره کننده او را به اشتباهاتش واقف ساخت یا منطق کلام خود را به او اثبات کرد و حقیقت را به او نمایاند از وی تشکر کند که او را به سمت گمشده ی خویش رهنمون ساخته است.  نه آن که احساس شرمساری و باخت به او دست دهد و رنگ چهره اش دگرگون شود و برآشوبد و بکوشد که نظر طرف را مخدوش کند.

۷)      ضرورت رعایت انصاف در مناظره

مناظره کننده نباید فرد مقابل خود را از تغییر استدلال و یا پرش از سوالی به سوال دیگر بازدارد بلکه باید فضایی را فراهم کند تا فرد مقابل بتواندد آن چه را که در ذهن خود دارد، بکار بگیرد و بیان کند و از مجموع سخنان و استدلال های خود ، آن چه را که برای رسیدن به حق نیاز دارد استخراج کند. و اگر مناظره کننده حق را در لابلای حرف ها و تعابیر و استدلالات فرد مقابل یافت حتی اگر خود آن فرد متوجه نشده باشد باید از او بپذیرد و خداوند را شاکر باشد.  مقصود اثبات حق است حتی اگر این حق در تعبیر و بیان نامتناسبی بیان شده باشد. این که مناظره کننده بگوید این نظریه لازمه ی سخن من نیست یا تو سخن نخست خود را رها کردی و نمی توانی این گونه بگویی و امثالهم، به عنوان عناد و لجاج و انحراف از طریق حکمت و استواراندیشی و اراجیف بندی مناظره کنندگان به شمار می آید.

مناظره ای که به ستیزه جویی و جدال منتهی شود و شخص معترض با علم به حقیقت سخن طرف مقابل، درصدد یافتن دلیل علیه طرف برآید و جلسه به انکار و عناد و کینه کشیده شود، عین تبهکاری و خیانت به شرع مقدس اسلام است و موجب ورود مناظره کنندگان در گروه کسانی است که به خاطر کتمان علم و پوشاندن حق در قرآن کریم مورد نکوهش قرار گرفته اند.

۸)      مناظره با افراد برجسته علمی

باید با افرادی مناظره کرد که صاحب فکر و اندیشه و دارای استقلال علمی باشند تا در طول مناظره بتوان از مطالب ایشان بهره برد.

اکثر مناظره کنندگان از مناظره با دانشمندان چیره دست و بزرگان علم پرهیز می کنند چون نگران غلبه آن ها و شکست خویش هستند. لذا مایلند با اشخاصی که دارای مرتبه ی پایین تر علمی هستند مناظره کنند تا بتوانند حس توفق طلبی خویش را ارضا نمایند.

در ادامه شهید ثانی اشاره داشته اند که شرایط و آداب دقیق دیگری هم برای مناظره وجود دارد. اما ذکر همین شرایط کافی است تا شناخت مناظره ای با انگیزه های الهی، و مناظره هایی که با انگیزه های غیر الهی و یا اهداف ناروا صورت می گیرند حاصل شود.

منبع: کتاب آداب تعلیم و تعلّم در اسلام، نگارش دکتر سیدمحمدباقر حجتی، ترجمه‌ی گزارش گونه ای از کتاب "منیة المرید فی آداب المفید و المستفید" تالیف شهید ثانی

تراکتورتان را خاموش کنید جناب سردبیر! /نقدی بر مقاله ی «شخم در مزرعه» نشریه هابیل

این مطلب سال 86 در نشریه هابیل در نقد به سرمقاله "شخم در مزعه" جناب آقای محسن حسام مظاهری منتشر شد. 


هابیل روزنه ی امیدی است برای نگاهی موشکافانه و همه جانبه به جنگ؛ به امید تداوم و تأثیر. اما در رابطه با مقاله ی «شخم در مزرعه» اگرچه در ضرورت نگاه انسانی و روی کرد جامعه شناختی به جنگ تردیدی وجود ندارد و در اهمال کاری تحلیل گران، محققان و نظریه پردازان در این ارتباط حنای انکار رنگ می بازد، اما انگیزه ای که بنده را به نگارش این مقاله در این زمینه واداشت نگرش انتقادی و روی کرد سلبی نویسنده ی محترم پیرامون حضور هنرمندان و به ویژه شاعران در این عرصه و نوع نگاه ایشان به شعر جنگ بود. در این رابطه ابتدا گریزی می زنم به تعریف ادبیات پای داری و عناصر مطروحه در آن. «ادبیات پای داری نوعی از ادبیات متعهد و ملتزم است که از طرف مردم و پیش روان فکری جامعه در برابر آن چه حیات مادی و معنوی آن ها را تهدید می کند به وجود می آید»1 که وجه ممیزه ی آن از سایر مقوله های ادبی در پیام و مضمون نهفته است که ضمن القای امید به آینده و نویددادن پیروزی موعود، دعوت به مبارزه و ایستاده گی در برابر ظلم و ستم، عدالت خواهی، ستایش آزادی و آزاده گی و ارج نهادن به آرمان های والای انسانی و اعتقادی است. یکی از دغدغه های اصلی نویسنده گان و شاعران این نوع ادبیات بی هویتی نسلی است که رفاه و غربت، آن ها را از درد و رنج ملت خویش غافل نموده است. آن چه در ادبیات پای داری رخ می دهد صرفاً حس انگیزی و شورآمیزی نیست. و نیز توصیف حقارت گونه ای از آن چه روی داده است را غایت آمال خویش قرار نداده است. بل که در آیینه ی ادبیات پای داری در عین حفظ عظمت و مجد انسانی، واقع گرایانه ظلم و رنج و بی دادگری ها و جنایات ترسیم می گردد. پس برخلاف آن چه نویسنده ی محترم نگاشته اند که: «با این حساب (تغلب زبان شعر) آب پاکی بر دستان نظرگاه های علوم اجتماعی و انسانی پیش آپیش ریخته است»2، ظهور و بروز شعر جنگ نه تنها منافاتی با نظریه پردازی اجتماعی و بینش بشری و انسانی به جنگ ندارد که خود تعمیق بخش و تأثیرگذار در این نگاه است. حجة الاسلام سیدعباس نبوی طی سخنانی پیرامون هنر و بایسته گی های هنر دینی در ارتباط هنر و مفاهمه ی اجتماعی ذکر می کنند: «علاوه بر کارکرد هنر به عنوان زبان مفاهیم، هنر به تبیین اجتماعی پدیده ها نیز می پردازد. مقصود از تبیین اجتماعی پدیده ها به واسطه ی هنر این است که هنر معمولاً به توضیح بطن و کنه روابط اجتماعی می پردازد و مضامین مشترک در این روابط را تحلیل عینی و آشکار می کند. لذا اگر هنر صرفاً معطوف به پردازش شکل روابط اجتماعی می گردید، در آن صورت هیچ گونه اثر اجتماعی ای بر جای نمی گذاشت.»3

روبه روشدن با صورت معمولی، بشری، اجتماعی و واقعی جنگ اتفاقاً با هنر کاربردی تر، ماندگارتر و تأثیرگذارتر است؛ نه آن گونه که نویسنده ی مقاله ی مذکور در بند دوازده ام اهمیت شعر جنگ را صرفاً شور و تبلیغ برمی شمرند و آن را خالی از مفاهیم انسانی و اجتماعی، و واقعیت می پندارند. در تعریف شعر از قدما تا متأخرین به عنصر «اندیشه» در شعر اشاره نموده اند. قیس رازی اولین ویژه گی که برای شعر بیان می کند «کلام اندیشیده» است.4 آیت الله جوادی آملی نیز در «تأملاتی پیرامون هنر اسلامی» سه شق مختلف بیان را تعریف می کنند: نظر بدون هنر، هنر بدون نظر و نظر توأم با هنر؛ و تنها شق سوم را هنر اسلامی می دانند و می فرمایند: «هنر اسلامی آن است که انسان در قله، مطالب را مستدل بفهمد. یعنی مثل یک حکیم بتواند برهان اقامه کند. مثل یک متکلم بتواند دلیل اقامه کند بر حقانیت مطلب. در جهان بینی الاهی او صاحب فتواست... چون عقل او عقل هنرمند است و عقل خشک نیست. به امامت و ره بری و مدیریت دست گاه درون می پردازد. قوه ی وهم را تعدیل می کند، نه تعطیل. وهم هم از به ترین نعمت های خداست، چه این که قوه ی خیال هم به ترین نعمت های خداست. آن گاه یک نماز جماعتی در شبستان جان او به امامت عقل خوانده می شود، عقل خوب می فهمد، واهمه معانی جزئیه را به امامت عقل تکبیر می بندد، قوه ی متخیله هم به امامت عقل صورت گری می کند، قوه ی خیال هم به ره بری عقل نگه بانی می کند، خیال یک نگه بان خوبی است. میراث فرهنگی را خوب حفظ می کند، کم و زیاد نمی کند. آن وقت یک چنین شخصی اگر بخواهد بینگارد، حرف ش پیام دارد. اگر بخواهد سخن بگوید، حرف ش پیام دارد. بخواهد به صورت فیلم و تئاتر و نمایش خودنمایی کند، بگردد یا بگرداند، پیام دارد و... آن گاه خیال او می شود خیال منزه، وهم او می شود وهم منزه، مخیله ی او که در وسط هست می شود منزه ... این می شود هنر اسلامی.»5

و اما در رابطه با این عبارت که نویسنده ی محترم در بند شش ام نگاشته اند: «شعر مشهور است که عرصه ی عقل ورزی نیست. بل که از قضا مجال جولان خیال است و احساس و شور و تاب صعوبت و روح خشک عقلانیت را ندارد و با واقعیت هم ناسازگار است که: اکذب اوست احسن او و اساساً قرار نیست نمایای امر واقع باشد و کسی هم از شعر چنین انتظاری ندارد. ساحت شعر، ساحت خیال است. ساحت پرواز عنقای ذهن به نوک کوه قاف احساس. طبع نازک اندیش را با ژرفانگری و کنکاش عقلی چه کار؟»6

با مقایسه ی این قسمت از مقاله ی نویسنده ی محترم با بیاناتی از آیت الله جوادی آملی در ارتباط با تقابل تعقل و تخیل به نتایج دیگری می رسیم، و آن این که: «خیال، آزاد نیست و در خاک اعتقادات و تعهدات و تعلقات آدمی پرورش می یابد. خواه بااراده و خواه بلااراده. نفس انسان در هر مرتبه ای که هست آیینه ای است که صورت های هم آن مرتبه و مراتب پایین تر از خویش را در خود می پذیرد و لاغیر و خیال نیز عالمی از عوالم نفس است. تخیل آزاد توهمی بیش نیست و صور خیال پای بسته ی روح هنرمند هستند و معتبر به وسعت و محدودیت آن... این آزادی تخیل نیز گریزگاهی است که انسان امروز برای فرار از تعهداتی که ملازم با ذات و حقیقت وجود انسان است یافته، وگرنه به راستی کدام اثر هنری است که مبین یک عقیده ی خاص نباشد؟» هم چنین آیت الله جوادی آملی در نسبت میان هنر و واقعیت اشاره می کنند: «به ترین هنر که به نوبه ی خود صنعت است، آن است که مطابق با طبیعت باشد. هر عملی که انسان انجام می دهد اگر مطابق با واقع باشد زیباست، وگرنه نازیباست. اگر هنری مطابق با طبیعت یا عالم واقع باشد زیباست... به ترین هنرها آن است که جامع همه ی کمالات باشد. یعنی درعین حال که سمع و بصر را تغذیه می کند خیال و وهم را رعایت کند. حرمت عقل را نیز می نگرد، یعنی هنر کامل آن طور نیست که حرمت عقل را رعایت نکند.»7 شهید آوینی در ذیل توضیحاتی در ارتباط با مقاله ی «هنر در مطابقت با واقعیت» اثر آیت الله جوادی آملی اشاره داشته اند که: «طبیعت هم آن جهان واقع یا جهان خارج است. جهان خارج از انسان که انسان نیز جزیی از اوست. بنابراین مقصود این است که مطابق با واقعیت باشد و مقصود از مطابق با واقع نیز هرگز آن معنایی نیست که غربی ها از رئالیسم می گیرند.»8

پس نسبت تعریف هنرمندان و نظریه پردازانی هم چون شهید آوینی و آیت الله جوادی آملی در رابطه ی مفاهیم تعقل و تخیل و مطابقت با واقعیت شعر و هنر با آن چه نگارنده ی محترم ایراد فرموده اند نسبت عکس است. چراکه آنان ساحت تعقل و تخیل را در ارتباط نزدیک و تنگ آتنگ با یک دیگر ذکر کرده اند و اتفاقاً هنر متعالی و اسلامی را مطابق با واقع تعریف نموده اند. و یا هم این شهید بزرگ وار و هنرمند و هنرشناس هنر را عین پیام و تعهد می دانند و می فرمایند: «انتزاع این دو از یک دیگر و انکار نسبتی که مابین شان وجود دارد از اصل بی معناست و محال. ... و عاقبت این کار به جنونی مذموم می انجامد. چرا که هنر در اصل و ذات خویش عین حکمت و معرفت و تفکر است»9 و این مفهوم در خصوص ادبیات که با کلام سروکار دارد از آن جا که امکان انتزاع کلام از نطق و عقل و معنا وجود ندارد، صادق تر است. «هنر از لحاظ مضمون و محتوا عین تفکر و حکمت و عرفان است و تنها در نحوه ی بیان و تجلی از آنان متمایز می شود.»10 هم این طور حضرت امام(ره) هنر را در عرفان اسلامی، ترسیم روشن عدالت و شرافت و انصاف و تجسیم تلخ کامی گرسنه گان مغضوب قدرت و پول می دانند.11 و هم چنین اظهار می دارند: «هنر در جای گاه واقعی خود تصویر زالوصفتانی است که از مکیدن خون فرهنگ اصیل اسلامی، فرهنگ عدالت و صفا لذت می برند»12 و هنر مورد قبول قرآن را صیقل دهنده ی اسلام ناب محمدی(ص)، اسلام ائمه(ع)، اسلام فقرای دردمند، اسلام پابرهنه گان و اسلام تازیانه خورده گان تاریخ تلخ و شرم آور محرومیت ها می دانند.13

برادر بزرگوار! هنر می تواند و باید آن گونه باشد که ذکر شد و اصالت آن با این است که در خدمت تفکر، حقیقت، نگاه انسانی و مفاهمه ی اجتماعی باشد. اگر شاعرنمایانی شعر را عرصه ی رؤیا و توهم و کذب و دروغ پردازی ساخته اند آن گونه که «اکذب شعر احسن اوست» نباید این لغزش ها به عموم جامعه ی شاعران خصوصاً زبان شعر نسبت داده شود. که شعر عرصه ی اندیشه ورزی است و روش برتر بیان تفکر و ماندگارشدن آن. بیان شاعرانه ی خالی از فکر و اندیشه و واقع گرایی اصلاً در نگاه هنر اسلامی و متعالی پذیرفتنی نیست. این گونه آثار اگرچه شاید مصداق اثر هنری قلم داد شوند اما از نوع هنر برای هنر اند، نه هنری در خدمت حقیقت و نه هنر اسلامی و اتفاقًا در این زمان بیش از هر وقت دیگری ضرورت پرداختن به هنر متعهد و به ویژه شعر ملتزم احساس می گردد. آن گونه که ره بر معظم انقلاب می فرمایند: «شعر برای کشور ما مثل هر کشور دیگر یک عنصر ضروری و لازم است. هم چنان که خیلی از ابزارهای دیگر بیان، برای یک جامعه ی زنده ی فرهنگی لازم است. بعضی از این ابزارها، در یک کشور و در بین یک مردم، زمینه های مناسب تری دارند و برای ما شعر این گونه است.»14 ایشان شعر را حاصل احساس تکلیف شاعران متعهد برمی شمرند و اصرار دارند که: «شعر را کماً و کیفاً باید توسعه داد. هر جامعه ای که نتواند مافی الضمیر خود را به زبان هنر بیان کند آن چه به آن اعتقاد دارد و برای ش ارزش قایل است در جریده ی فرهنگ عالم ثبت نخواهد شد. هنر لازم است و یکی از شعب ممتاز هنر نیز هم این شعر است. شعر ارزش بسیار والایی دارد. ... شعرتان را پیش ببرید. زبان شعر به خصوص در جایی که فرهنگ ها متوارد و متبادل هستند، برّنده ترین سلاح فرهنگی است. مردم دنیا و دنیای اسلام باید آن چه را که شما می اندیشید و به آن اعتنا دارید، بدانند.»15 و به ویژه در باب ضرورت پرداختن به شعر دفاع مقدس و ادبیات پای داری بیان می دارند: «و اما مقوله ای که نباید فراموش شود، شعر جنگ است. جوان های شاعری که خودشان در جبهه بوده اند، باید لحظه لحظه ی آن ساعات و آن شب ها را زنده نگه دارند.»16

پس گناه تغلب گفتمان تراژیک عاشورا با زبان شعر نیست، که با نوع جهان بینی شاعرانی است که به این مقوله پرداخته اند و ضعف حضور نگاه های تحلیلی و جامعه شناختی در بینش این گروه از شاعران. نباید تصور شود که «زبان شعر صرفا به گاه نیاز و ناگزیر به آن توسل جسته می شود»17 که با نگاه علمی تر به این مقوله باید گفت یکی از به ترین روش های بیان هم آن تحلیل های اجتماعی و نگاه های بشری، زبان شعر است. شعر هم ریشه ی شعور است، اما هم واره مظلومانه با شور بیش تر هم راه شمرده شده است تا با شعور. می طلبید که نگاه نقادانه ی این مقاله بیش از آن که ناظر به بیان شاعرانه باشد و پیرامون حضور شاعران جنگ و ادیبان بحث سلبی نماید آن گونه که اعتراض بدارد به هزاران عنوان دفتر شعر منتشرشده و کتاب داستان، دعوتی می بود از جامعه شناسان، تحلیل گران و نظریه پردازان در پرداختن به مقوله ی جنگ و بحث ایجابی پیرامون اهمیت بازکاوی اندیشه های معرفتی، نظریه های جامعه شناختی و تحلیل وقایع انسانی رخ داده در طول جنگ. و نه تنها از این طیف، که مخاطب دعوت این نوشته باید هنرمندان و شاعران نیز می بودند. دعوتی برای حضوری بامعرفت و آگاهانه و نگاهی نقادانه و تحلیلی نسبت به جنگ. هم آن طور که در گوشه و کنار موج جدیدی از این شاعران و نویسنده گان و هنرمندان روی کار آمده اند و هرچند در اول راه اند اما اهتمام جدی دارند که نگاه به جنگ به صورت معمولی، بشری و انسانی درآید.

مبحث آخر را نیز اختصاص می دهم به جداسازی ساحات مختلف انسانی که در مقاله ی مذکور به چشم می خورد و تقابل و تعارضی که بین عقل و عشق در بند ده ام نمود پیدا می کند؛ آن جا که نگارنده ی محترم چنین نگاشته اند: «و باز تکرار جدال عقل و عشق. که عقل را راهی به بزم عاشقانه ی شهدا نیست و مگر عقل ناقص چه می تواند بفهمد از حکایت وصل؟ از ماجرای عاشق و معشوق؟ از پاک بازی و رندی؟ عقل پشت در ماند. با این اتهام که برگ عبور به ساحت فهم آن چه در دوران هشت ساله گذشته است را ندارد. در عوض شاعران مفسر و مفسران شاعر بار عام یافتند و تریبون سخن از جنگ را شش دانگ پشت قباله ی خود انداختند.»18 هرچند که نگاه نویسنده ی محترم عدم لزوم نگاه های عرفانی و باطنی به جنگ نیست اما حضرت امام(ره) در این رابطه عجیب و گزنده می فرمایند: «چه غافل اند دنیاپرستان و بی خبران که ارزش شهادت را در صحیفه های طبیعت جست وجو می کنند. ... و در کشف آن از هنر تخیل و کتاب تعقل مدد می خواهند، و حاشاکه حل این معما جز به عشق میسر نگردد.»19

در دریافت معنی و جای گاه عشق و رابطه ی آن با مفهوم عقل بیش از پیش باید درنگ نمود. این جا عشق، خود انتخاب و زاییده ی عقل است. شهید آوینی نیز در بیان مفهوم و جای گاه عشق می نویسد: «عشق است که حقیقتاً مشکل گشاست و هرجا که عقل در معضلات در می ماند کار عشق آغاز می شود و کار هنر نیز بیش تر با عشق است تا با عقل. پس نه عجب اگر آن فرزانه ی بی بدیل امام خمینی(ره): بفرماید «هنر در مدرسه ی عشق نشان دهنده ی نقاط کور و مبهم معضلات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و نظامی است». پس در کلام حضرت امام هنر را چه در نسبت با زیبایی عشق و صفا معنی کنیم و چه در نسبت با حکمت و عرفان، از تعهد امانت داری و مبارزه جدایی ندارد: «هنرمندان ما تنها زمانی می توانند بی دغدغه کوله بار مسئولیت و امانت شان را زمین بگذراند که مطمئن باشند مردم شان بدون اتکای به غیر، تنها و تنها در چارچوب مکتب شان به حیات جاویدان رسیده اند و هنرمندان ما در جبهه های دفاع مقدس مان این گونه بوده اند تا به ملإ اعلا شتافتند و برای خدا، عزت و سعادت مردم شان جنگیدند و در راه پیروزی اسلام عزیز تمام مدعیان هنر بی درد را رسوا نمودند.»20

و پاسخ قطعی و بلامنازع این تفکیک در بیان و قلم سید شهیدان اهل قلم این گونه رخ می نمایاند: «این توهم ناشی از یک اشتباه حکمی یا فلسفی است که در این عصر رخ داده است. معمول است که انسان را به دو ساحت مجزا و مستقل از یک دیگر تقسیم می کنند: عقل و احساس. آن گاه علم را متعلق به ساحت عقل می پندارند و هنر را متعلق به ساحت احساس و نسبت رابطه ی میان عقل و احساس را نیز مغفول باقی می گذارند. ساحت نظر و ساحت عمل را نیز از یک دیگر مجزا کرده اند و میان آن دو شکافی آن چنان عظیم انداخته اند که هرگز پر نمی شود. حال آن که نظر و عمل انسان در اصل و منشأ مشترک اند و گر نه، هیچ عملی را نمی توان منتسب به کسی دانست. آیا می توان این امر بدیهی را انکار کرد که هر کس مسئول اعمال خویش است؟ ... اشتباهی که بسیار غریب می نماید اما مع الأسف رخ داده است این است که بشر برای اعتبارات ذهنی خویش، در واقعیت خارج حقایقی مستقل از یک دیگر قایل شده است، با غفلت کامل از این امر که این اعتبارات صرفاً ذهنی و منطقی هستند و عالم با همه ی تحولات و تغییر و تبدیلات خویش، دارای حقیقتی ثابت و واحد و لامتغیر است و هم این حقیقت است که در دین ظهوری تمام و کمال دارد و در علم و فلسفه و حکمت و هنر نیز به انحای مختلف ظهور یافته است. پس دنیا جامع همه ی مراتب و مظاهر دیگر حقیقت است و رابطه ی آن با علوم و معارف و هنر نه عرضی، که طولی است. علامه ی شهید استاد مطهری نیز هنر را نوعی حکمت ذوقی دانسته است و این سخن درباره ی هنر لااقل از حیث محتوا عین حقیقت است.»21

و اما آن چه قصد داشتم از این بحث استخراج نمایم:

1. بنده با بحث ارایه شده در مقاله ی «شخم در مزرعه» یعنی لزوم روی کرد جامعه شناختی و نگاه بشری به جنگ کاملاً ارتباط برقرار کرده و ضرورت آن را درک می کنم. اما هرگز ساحت شعر را صرفاً عرصه ی خیال پردازی آن گونه که در آن مقاله تعریف شده است نمی دانم و بر این باورم در هنر اسلامی، خیال به امامت عقل نماز می گزارد و در شعر از تحلیل سیاسی و تبیین مفاهیم اجتماعی تا حکمت و عرفان و فلسفه را می توان به به ترین و ماندگارترین شکل بیان نمود.

2- برخی صرفاً می خواهند جنگ را عاشقانه تفسیر کنند و جنگ برای آن ها تنها جنبه ی تراژیک و نوستالژیک دارد. و برخی دیگر صرفاً می خواهند آن را عاقلانه و با نگاه بشری تحلیل نمایند. اولاً به این دلیل که ساحات و ابعاد مختلف انسانی را نمی شود از یک دیگر انتزاع کرد، این امر امکان پذیر نیست. ثانیاً هم آن طور که در این مقاله نیز ذکر شد باید این نگاه وجود داشته باشد که جنگ را هم با دید بشری و عرفی و هم با دید الاهی و قدسی نگریست. اما باید توجه داشت که جنگ محقق گشته بود تا عرف عرفی را تبدیل به یک عرف قدسی کند. و این می شود دید واقع بینانه به جنگ. در جنگ ما گلوله پیکرها را می درید، اما چه اتفاقی می افتاد که گروهی به استقبال این دریدن می رفتند؟ در جنگ ما هم شکست ها، مسایل به دور از اخلاق انسانی و سلحشوری، ارتدادها و فرارها و... وجود داشته است، اما امدادهای غیبی، توسل ها، توکل ها، شهادت طلبی ها و تهجدها نیز بوده.

3. «از جنگ سرودن» بس نیست و «شخم در مزرعه» نباید منجر به آسیب رساندن به بذرهایی شود که هنرمندان و شاعران و ادیبان و پیش روان فکری انقلاب پاشیده اند. باید کیفیت از جنگ سرودن تغییر کند، نه این که از جنگ سرودن تعطیل شود. غرض این که خواستم بگویم شخم بزنید، اما مراقب باشید بذرهای هنر و شعر تازه در حال نهال شدن اند.

از جنگ سرودن سرو باد! پیمانه ی سرایش شعر جنگ پُرشراب!

و من الله توفیق

پی نوشت ها:

1. بصیری، محمد صادق. «و کلمه سرخ بود». نشریه ی دانش جویی خون و القلم.

2، 6، 17، 18. مظاهری، محسن حسام. «شخم در مزرعه». نشریه ی هابیل. شماره ی 9.

3. نبوی، سیدعباس. «چیستی هنر». مرکز پژوهش های اسلامی نهاد نماینده گی مقام معظم ره بری در دانش گاه ها.

4. کاظمی، محمدکاظم. «روزنه». تهران: ضریح آفتاب.

5، 7. جوادی آملی، عبدالله [آیت الله]. «تأملاتی پیرامون هنر اسلامی». نشریه ی سوره.

10، 20، 21. آوینی، سیدمرتضا. «رستاخیز جان». مقاله ی «منشور تجدید عهد هنر». تهران: نشر ساقی.

8، 9. «هنر در مطابقت با واقعیت». سخنان آیت الله جوادی آملی هم راه با یادداشت های سیدمرتضا آوینی.

11، 12، 13، 19. خمینی، سیدروح الله [امام]. «کلمات قصار» پندها و حکمت ها. تهران: مؤسسه ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی.

14، 15، 16. خامنه ای، سیدعلی [آیت الله]. «شرح غم پنهان»، توصیه های ره بر معظم انقلاب درباره ی شعر و شاعری. تهران: کتاب دانش جویی.