در سعی میان گودی چشمانش...
از منبر عشق است سخنرانیشان
سخت است ولی شرح پریشانیشان
تجرید دو روح خسته و نفخه ی عشق
قالوا و بلی شروع انسانیشان
قالوا و نفخت مستی از جام الست
قالوا و شراب روح و ریحانیشان
دستی که نوازشگر گندمزار است
برخاسته از حس مسلمانیشان
بی حرمتی درد در آن بی دردی
دردیست به عمق نوح طوفانیشان
دستی که به ماه روشنی می بخشید
فارغ ز همان وزیر هامانیشان
عینک به شفابخشی عیسی می داد
پیراهن نسخه پیچ کنعانیشان
لولاک لما خلقت الافلاک، هبوط
تا فاطمه خواهد نکنم فانیشان
در کوچه ی بی غیرت سیلی، سیلیست
جاری ز سقیفه مرگ بر بانیشان
آیات خسوف و سجده هایی خالی
آیات نهم به بعد شیطانیشان
بشکوه ترین قیام یک ضربت بود
بر باور نیزه های قرآنیشان
فزت و قسم قسم تواضع، کرنش
خوشبخت ترین کلام پیشانیشان
در گرم ترین نماز تاریخ بلا
آتش به جگر نای گلستانیشان
در سعی میان گودی چشمانش
مظلوم ترین ذبیح قربانیشان
حیثیت عشق را غنیمت بردند
در غارت اسکندر یونانیشان
قدیست خمیده و چروکی، هرگز!
تکذیب کنید نوع غمخوانیشان
غم نیست و ما رأیت الا عمریست
سرمایه ی زندگی روحانیشان
کورید مگر یا به تغافل گویید
تحریف وقایع شرح ویرانیشان
تکذیب کنید لیلی ام غمگین نیست
مجنون شده در حضور پنهانیشان
در بازه ی بی نهایت از صفر به بعد
حدیست به سمت میل طولانیشان
هرچند بیانیه که خواهید دهید!
از منبر عشق است سخنرانیشان
*بهمن 85...
تقدیم به چشمانش که جز زیبایی ندید...


آمده ایم تا برویم...