وقتی همه مراقبند

 بعد نوشت: از آنجا که همه دوستان مومن و مذهبی می دانند که نقل ذنوب در جمع کار درستی نیست، من خاطره را طابق النعل بالنعل آن گونه که از استادمان شنیدم جهت حفظ امانت نقل کردم و قضاوتی راجع به جلسات نمی کنم العهده علی الراوی. اما این می تواند نقطه تذکر خوبی باشد که شهدا چگونه شک نمی کردند وقتی همه شک می کنند. و چگونه روی خود کار کرده بودند که در محیط اجتماع آنچنان موثر بودند.

استاد حسین الحکیم، استاد مکالمه عربی، خاطره ای را تعریف می کردند که شنیدنی و راهگشا است. در ادامه خاطره را از زبان ایشان نقل می کنم : « برادرم در خیابان موتور سواری را می‌بیند که کیفش از پشت موتور، روی زمین می افتد، برادرم به دنبال موتور سوار می رود اما به او نمی رسد. شب در منزل، کیف را باز می کند تا بتواند مشخصات صاحب آن را پیدا کند. به دفتری بر می خورد. دفتر را که باز می کند می بیند نوشته: دفترچه محاسبه اعمال. بعد کنجکاوی برادرم گل می کند و دفتر را ورق می زند و می بیند که اعمال خوب و بد روزانه در دفترچه نوشته شده و اسم و آدرس صاحب کیف هم موجود است.

فردای آن روز به در منزل آن شخص می رود و همسرش در را باز می کند. برادرم ماجرا را تعریف می کند. آن خانم می گوید که همسرم در وزارت آموزش و پرورش مشغول کار است. اگر می خواهید کیف را به من بدهید. برادرم می گوید که خیر مایلم همسرتان را از نزدیک ببینم. وی به وزرات خانه می رودوقتی سراغ آن فرد را می گیرد می فهمد که در بالاترین طبقه وزارت مشغول به کار است. به طبقه بالا می رود و وارد اتاق ایشان می شود. می بینید شهید رجائی، شهید باهنر و تعدادی از اعضای هیئت دولت هم در آن جلسه حضور دارند. آن مرد صاحب دفتر وقتی ماجرا را از زبان برادرم می شنود می گوید: حالا تو برای ما بگو که چه کرده ای؟ دیشب نماز شب خوانده ای؟ نوافل را انجام داده ای؟ چه گناهی مرتکب شده ای؟ و... ؟

برادرم متوجه می شود که آن جلسه، یک جلسه مراقبة جمعی است. مرد صاحب دفتر به برادرم پیشنهاد می دهد که اگر می خواهی می توانی هر دو هفته یکبار در این جلسه حضور پیدا کنی و در حضور جمع کارهای خیر و بدت را بازگو کنی. برادرم تا مدتی به آن جلسه رفت و آمد می کرد و بعد رفت جبهه. دو سال بعد تصمیم گرفت سری به آن مرد و جلسه اش بزند. وقتی به در منزلش رفت، آدرسش را در قطعه شهدا به او دادند. »

استاد حکیم این خاطره را وقتی تعریف کردند که در درس به این روایت از امام کاظم (علیه السلام) رسیده بودیم: لیس منا من لم یحاسب نفسه کل یوم- فان عمل حسناً استزادالله و ان عمل سیئاً استغفرالله منه و تاب الله. ا
كسى كه در هر روز از نفس ‍ خود حساب نكشد از ما نيست (كسى كه محاسبه نفس مى كند) اگر عمل نيكى به جاى آورده است از خداوند طلب زيادتى آن را كند و اگر كردار بدى از او سر زده است از خداوند طلب مغفرت كند و به سوى او توبه آورد.

این متن مرتبط را هم ببینید.

عدالت‌خواهی، برگه گم شده دانشجو/ نسبت سنجی مبادی عمل و عدالت خواهی دانشجویی

قبل نوشت: این مطلب برای هفته نامه پی نوشت نوشته شده است.


مشاهدات تجربی از فضای دانشگاه، ما را به این نقطه می‌رساند که ضریب عدالت‌خواهی در این محیط تا حد مطلوب فاصله دارد. برای فهم این مسئله کافی است اصلی‌ترین فعالیت های تشکیلاتی، علمی و فرهنگی-اجتماعی دانشجویان، بررسی شده تا نسبت بین این فعالیت‌ها و آرمان اصلی انقلاب اسلامی که برپایی قسط و عدالت است، فهمیده شود. به طور مثال اگر پایان نامه ها و مقالات علمی- پژوهشی دانشجویی را مورد توجه قرار دهیم و یا برنامه‌های طول ترم یک تشکل را فهرست کنیم نسبتی که بین این فعالیت ها و نیازهای عدالت خواهانة انقلاب دریافت خواهیم کرد، قابل توجه خواهد بود.

برای بررسی دلایل کمرنگ شدن فعالیت های عدالت‌خواهانه در فضای دانشجویی باید به سراغ مبادی عمل رفت تا با ریشه یابی علل و عوامل بی‌تحرّکی و انفعال فضای دانشجویی، به آسیب‌شناسیِ فضای دانشگاه و فهم فاصله تا حد مطلوب نزدیک شد.

مبادی عمل

برخی از فیلسوفان مسلمان چون ابن سینا «عمل» را از سنخ «کیف نفسانی»[1] دانسته‌اند و برای تحقّق آن، مراحل مقدماتی چندگانه‌ای را قائل شده‌اند. لازم به ذکر است در باب عمل و فاعلیت انسان، نظریه های دیگری نیز وجود دارند که در این متن، این نظریه اختیار شده است.

گام اول در نظریة عمل را «تصور» و گام دوم را «تصدیق» نامیده اند. این دو مبنا، «مبانی معرفتی» عمل هستند که ممکن است ناشی از گمان، توهم، انگاره و یا باور و یقینی مستحکم باشند. در واقع در مقام تصور، فرد به دریافت بینش‌ها و باورهای شناختی نسبت به عمل مورد نظر می‌پردازد و در مقام تصدیق به نقادی و ارزش‌گزاری آن‌ها می‌پردازد و در نهایت صورتی از عمل مطلوب را انتخاب می‌کند. این انتخاب باعث ایجاد شوق و «میل» نسبت به انجام عمل می‌شود که گام سوم از مبادی عمل است. این میل با شدت و ضعف در افراد و اعمال مختلف با تعبیرهایی چون امید، خشنودی خاطر، دل‌بستگی، دل‌باختگی و... دیده می‌شود. پس از ایجاد اشتیاق نسبت به انجام عمل، نوبت به «إعمال نیت و اراده و عزم بر وقوع فعل» می‌رسد و در گام پنجم «فاعلیت شی» حاصل می‌شود و عمل صورت می پذیرد.

مبادی شناختی عمل

در مقام «تصور فعل»، نیاز است که دانشجو، نسبت به مسائل جدی و اصلی و بنیادین انقلاب، جهان و واقعیت‌های کشور،  فهم مبانی عدالت خواهی، اهمیت و جایگاه آن، مصداق های عدالت خواهی و الگوهای راهبردی و کاربردی مثمر ثمر، بینش و شناخت صحیحی داشته باشد. در این وهله نقش نهادهای متولی امر تربیت نباید مغفول انگاشته شود. خانواده، مسجد، آموزش و پرورش، صدا و سیما، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، حوزة علمیه و... با تربیت گلخانه ای و در خلأ فرد، امکان برقرار کردن نسبت بین فرد و جامعه، فرد و مردم، فرد و صنعت، فرد و سیاست، فرد و هر نهاد مسئله دار و مسئله یاب دیگری را برقرار نکرده‌اند و در نتیجه خروجی این نهادهای تربیتی، افرادی فارغ از دردها و دغدغه های اجتماعی و فرهنگی هستند که نه مسئله‌ای دارند و نه نیازی را احساس می‌کنند. مامِنْ حَرَکَةٍ الّا وَاَنْتَ تَحْتَاج فِیها اِلی المعرفة ما را به این گزینه می رساند که برای وقوع عملِ متناسب با اهداف و آرمان‌های انقلاب اسلامی لازم است در گام نخست شناخت صورت مسئله در حیطه های مختلف علمی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی برای دانشجو به انحاء مختلف رخ دهد. لمس فقر و زندگی مستضعفان و تبعیض در تفاوت این زندگی با زندگی مرفهین بی‌درد و بادرد، درک فساد اداری و بانکی، فهم بی‌ارتباط بودن نظریات علوم انسانی با آموزه های دینی و باورهای بومی، درک کشاورزی بیمار و دامپروری رنگ‌پریده از جمله ورودی‌هایی است که باید به یک دانشجو تزریق شود تا بتواند با دردهای واقعی جامعه ارتباط برقرار کند و آن‌ها را همان‌طور که هست و نه آن‌طور که رسانه ها(اعم از داخلی و خارجی) با افراط و تفریط نشان می‌دهند دریابد. به طور کلی باید فضای مانوس شدن و مماس بودن با واقعیت جامعه را برای دانشجو مهیا کرد.

در «مقام تصدیق فعل»، لازم است تا دانشجو نسبت به «تعمیق معرفت دینی» و افزایش فهم خود از «منطق دین» و «مبانی انقلاب اسلامی» تلاش کند و بکوشد تا طبق توصیه ائمه اطهار(علیهم السلام)[2] در خود قدرت اجتهاد در منابع دینی و فهم پویا از آن ایجاد کند تا در مواجهه با بینش‌ها و انگاره‌هایی که در مرحلة اول کسب کرده است، امکان سنجش و نقادیِ اطلاعات کسب شده از محیط را داشته باشد و بتواند در راستای اولویت بندی مسایل و ارزش‌گذاری نیازهای انقلاب، اجتهاد کند و اولویت‌دارترین مسایل را جهت بررسی و پرداختن برگزیند. نداشتن فهم درست از مسایل و سنجه ای جهت ارزیابی و نقادی داده های رسیده از گام اول، یا او را به سمت فعالیت های دست چندم سوق خواهد داد و یا بر بخشی از مسایل، تمرکز کرده و بخشی دیگر را به باد فراموشی خواهد سپرد. پرداختن گسترده به ماسون شناسی و صهیونیزم شناسی سطحی، تمرکز و باقی ماندن در کسانی که نه بینش درستی نسبت به اسلام دارند و نه افکار عمیق و جامعی برای حل مسایل روز جامعه، نفهمیدن ریشه مسایل و معضلات اجتماعی و پرداختن به صورت امور و معلول ها به جای علت ها، فعالیت های سلبی مثل تحصن در مقابل سینما به جای فعالیت های ایجابی مثل تولید آثار هنری از جمله عواقب نداشتن معرفت تصدیقی است.

مبادی انگیزشی و ارادی عمل

در «مقام میل و إعمال اراده یعنی گام‌های سوم و چهارم از مبادی فعل»، لازم است تا شور دینی و دغدغه‌های انقلابی در سرشت دانشجویان دمیده شود. همچنین لازم است تا دانشجو این بینش را داشته باشد که در عین برنامه ریزی برای حصول نتیجة مطلوب، مامور به انجام وظیفه است و باید تمام همّ و غمّ خود را مصروف انجام تکلیف کند. هم‌چنین باید بداند اگر در مرحله معرفت، موفق به شناخت وظیفه شد، باید تا جایی که می‌تواند با تقویت ارتباطات اجتماعی و امربه معروف و نهی از منکر عمومی، به بسط بینش و اندیشه خود بپردازد تا با حضور در جمعی پرنشاط و فعّال، به پیگیری فعالیت های آرمان‌خواهانه بپردازد. در صورت نرسیدن به نتیجة مطلوب در تشکل و جریان سازی، لازم است بداند که وظیفه از او ساقط نشده و با تغییرِ صورتِ فعالیت‌های قبلی و در نهایت با قیام فردی به ایفای نقش ویژة خود در میدان عمل بپردازد.  متاسفانه جامعة نیمه مذهبی نیمه غرب زدة ما گرفتار ارمغان‌های مدرنیته شده و فردگرایی[3] و منفعت خواهی[4]، از عواملی است که به کاهش انگیزه های حرکت های بزرگ و جهانی و اجتماعیِ دانشجویی دامن می‌زند. و از آن جا که در بسیاری از فعالیت های عدالت خواهانه، منفعتی برای عدالت خواهان رقم نمی خورد و چه بسا نیاز به هزینه دادن، جهتِ نتیجه گرفتنِ عملِ عدالت خواهانه است، در نتیجه برخی ازافراد دور فعالیت عدالت خواهانه را خط کشیده و ترجیح می دهند که سرشان گرم کار و فعالیت های شخصی خودشان باشد.

تقویت امید و انگیزه‌های نُرید أن نَمُنَّنی[5] لازم است تا فرد در مواجهه با مشکلات کوچک و بزرگِ گریبان‌گیر نظام و موجود در جهان،  دچار یأس و پریشانی خاطر نشود و همواره امید را در خود و در جامعه زنده نگه دارد و هر حرکت مفیدی را تشویق و از هر حرکت مخربی جلوگیری و یا آن‌راتعدیل و تصحیح کند.

البته ناگفته نماند در این مرحله عوامل سلبی چون ترس از توبیخ و هزینه دادن، سرزنش شدن توسط سایرین، عدم حصول نتیجة مطلوب، طرد از محیط دانشجویی و اساتید می‌تواند در انگیزه زدایی از فضای دانشجویی موثر باشد که البته طرح قرآنی فَلاَتَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ[6] و همچنین وَلاَيَخَافُونَ لَوْمَةَ لآئِم[7]ٍدر مقابله با همین یأس زایی و انگیزه زدایی است.

امکان ایجاد هزینه برای دانشجو به دلیل فعالیت‌های آرمان خواهانة وی از دو سوی جریان تحجر و التقاط کاملا طبیعی است. مسئولینِ محافظه‌کارِ غیر انقلابی و مصلحت سنج با معیارهای کاذب و در مقابل، دانشجویان و استادان روشن‌فکرمآب التقاطی و برعکس، یعنی مسئولینِ غرب‌زده و فاصله‌گرفته از مردم و انقلاب و از آن‌طرف، اساتید و دانشجویان بی‌خبر از زمانه‌ها و زمینه‌های روز ممکن است، در برابر فعالیت‌های دانشجویی که به سودِجریان عدالت خواهی در جامعه و جهان است، سنگ‌اندازی کنند. در واقع إعمال قدرت های دیگر که در برابر اراده دانشجویی واقع می شود، از عوامل بیرونی است که ممکن است منجر به رکود و رخوت فضاهای دانشجویی شود.

عمل

در آخرین مرحله، فرد باید با طی مراحل انجام شده در نهایت به آن چه اولویت می داند و بر می شمارد عمل کند و بداند لازم است اولویت دارترین فعل را صورت تحقق بخشد که اگر فعل اهم و اوّل را انجام ندهد ، هیچ کاری نکرده و هیچ سنگی جابه جا نکرده و هیچ مانعی را از سر راه خود و جامعه برنداشته است و بداند، عمل او برخاسته و برخواسته‌ی معرفت اوست و معرفت او با عمل صالحش افزایش می‌یابد و با افزایشِ مجددِ معرفت او، بار مسئولیتی سنگین‌تر بر دوش او گذاشته خواهد شد و چنین است، چرخة علم و معرفتِ انسانِ عارفِ عامل.

وَالَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهدیَنَّهُم سُبُلَنا[8]

 



[1]«کیف نفسانی»، کیفیتی است که بر نفس انسان، عارض می‌شود که اگر تکرار شود و تداوم یابد آن را «ملکه» می‌نامند و اگر موقتی و دفعی باشد، «حال». کیف نفسانی، مبدا فاعلیت انسان است و تاکید اصلی علمای علم سیاست و اخلاق و... بر کیف نفسانی است.

[2]«ولکن اعینونی بورع واجتهاد وعفّة و سدادٍ» نامه چهل و پنجم نهج البلاغه و یا در کتاب خصائل الشیعه یکی از ویژگی های شیعه، درک اجتهادی از دین ذکر شده است.

[3]individualism

[4]utilitarianism

[5]سوره قصص آیه 5

[6]سوره مائده آیه 3

[7]سوره مائده آیه 54

[8]سوره عنکبوت آیه 69

پرشکوه ترین نرمش قهرمانانه تاریخ

* حضرت مجتبی(علیه السلام) در طول عمر خود دو بار تمام اموال و دارایی خود را در راه خدا خرج کرد و سه بار ثروت خود را به دو نیم کرده و نصف آن را برای خود نگهداشت و نصف دیگر را در راه خدا بخشید.

* بخشی از سخنرانی جامع و مهیج حضرت امام حسن مجتبی(علیه السلام) در مدائن؛ آخرین نقطه ای که سپاه امام تا آنجا پیشروی کرد:
«هیچ شک و تردیدی ما را از مقابله با اهل شام باز نمی دارد. ما در گذشته به نیروی استقامت و تفاهم داخلی شما با اهل شام می جنگیدیم، ولی امروز بر اثر کینه ها اتحاد و تفاهم از میان شما رخت بر بسته، استقامت خود را از دست داده و زبان به شکوه گشوده اید.
وقتی که به جنگ صفین روانه می شدید دین خود را در منافع دنیا مقدم می داشتید، ولی امروز منافع خود را بر دین خود مقدم می دارید. ما همان گونه هستیم  که در گذشته بودیم ولی شما نسبت به ما آن گونه که بودید وفادار نیستید.
معاویه پیشنهادی به ما کرده است که دور از انصاف و بر خلاف هدف بلند و عزت ماست. اینک اگر آماده کشته شدن در راه خدا هستید، بگویید تا با او به مبارزه برخیزیم و با شمشیر پاسخ او را بدهیم و اگر طالب زندگی و عافیت هستید، اعلام کنید تا پیشنهاد او را بپذیریم و رضایت شما را تامین کنیم»
سخن امام که به اینجا رسید، مردم از هر طرف فریاد زدند:«البُقیَه، البُقیَه » ک ما زندگی می خواهیم، می خواهیم زنده بمانیم.


* حسن(علیه السلام) از بذل جان خود دریغ نداشت، و حسین(علیه السلام) در راه خدا جانباز تر از حسن(علیه السلام) نبود. چیزی که هست ،حسن،  جان خود را در یک جهاد آرام و خاموش فدا کرد و چون وقت شکستن سکوت رسید ،شهادت کربلا واقع شد؛ شهادتی که پیش از آن که حسینی باشد، حسنی بود
«گویی امام حسن(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) بر سر یک برنامه متفقا تصمیم گرفته بودند که هر یک نقشی ایفا کنند ،منتها نقش امام حسن(علیه السلام) نقش صبر و پایداری حکیمانه باشد و نقش امام حسین(علیه السلام) نقش انقلاب و قیام مردانه، تا از این دو نقش یک تاکتیک کامل در راه هدف واحد به وجود آید.
از این جا بود که پس از واقعه ساباط و کربلا، مردم بیدار شدند و شروع کردند به فکر کردن در مسایل و حوادث، و پی به ماهیت پلید بنی امیه بردند...» صلح امام حسن(علیه السلام) پرشکوه ترین نرمش قهرمانانه تاریخ، ترجمه سید علی خامنه ای

کتاب سیره پیشوایان- اثر مهدی پیشوایی

نائبی که تو باشی

در زمان نیابت ابوالقاسم حسین ابن روح از نواب خاص امام زمان(عجل الله تعالی فی فرجه الشریف)، از ابوسهل نوبختی که از بزرگان شیعیان بود پرسیدند که چگونه تو به این سمت انتخاب نشدی و حسین ابن روح انتخاب شد. وی پاسخ داد:
آنان که او را به این مقام برگزیده اند خود، داناترند. کار من برخورد و مناظره با مخالفان و دشمنان است. اگر من همانند حسین ابن روح مکان امام را می دانستم ،شاید اگر در فشار قرار می گرفتم، محل او را نشان می دادم ولی امام اگر زیر عبای ابوالقاسم پنهان شود چنانچه او را قطعه قطعه هم کنند هرگز لباس خود را کنار نمی زند.
طوسی ،الغیبه
مجلسی بحار الانوار
سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی- من از این منبع دیدم-

نامی که هست... مرامی که نیست

فاطمیه همیشه برایم دوره بازخوانی بوده... نسبت من احقر و کمترین با آن متعالی فراتر از اندیشه و سخن...

که تنها نقطه اشتراکمان نامی است... که مادرم به من هدیه داده و دیگر هیچ.

فاطمه ای که سرشار از معارف ناب اسلامی و و حیانی، با اندوخته ای عظیم از معرفت و بصیرت، و با شناختی درست از زمانه و زمینه، آنقدر غلط معرفی شده اند... که برای اصلاح اندیشه ها ابتدا باید از همین سیره فاطمی آغاز کرد... .

فاطمه ای که معرفی می کنند: فاطمه ای است که صبح تا شب عبادت-به معنی مناسک- می کند، گندم دستاس می کند، دست فرزندانش را می گیرد و به بیت الاحزان می رود و به خاطر پدرش انقدر با صدای بلند گریه می کند که همسایه ها معترض می شوند که یا شب گریه کن یا روز...و به خاطر همسرش فریاد می زند و شهید راه عشق پاکش به همسرش می شود. 

این فاطمه کجا و آن فاطمه ای که لحظه به لحظه زندگیش... جهاد فی سبیل الله است.  کجا؟

ما تو را نشناختیم تویی که الگوی همه ائمه ای... و چگونه مرزهای زنانگی و مردانگی در هم تنیده می شوند و انسانی به بلندای فاطمه بر تارک جهان می درخشد...

تو الگوی صلح و قیام و صبر و خشم و علم و سیاست مداری و تلاش و سخت کوشی و مجاهده و عبادت و حیا و حتی شهادت... ائمه ای

کاش همین را بفهمیم تو الگوی ائمه ای!

الگوی پرده نشین، الگویی که صرفا همان کارهایی را می کند که جاهلان می گویند... مگر می شود ...؟!!!

ببخش ببخش ... زبانمان قاصر و علممان ناچیز و بیانمان خفیف است...

آن فاطمه ای که دختر بوده گی اش جهادی است... مادر بوده گی اش جهادی است... شوهر داری اش جهادی است...درس خواندن و درس دادنش جهادی است... شاگرد پروری اش جهادی است... حضورش در جبهه ها جهادی است... حضور دائمی اش بر سر قبر شهدا و نوحه سرایی شان برای ایشان جهادی است... پوششش جهادی است... گریه های بیت الاحزانی اش جهادی است... خطبه خوانی هایش جهادی است... سکوت و فریادش جهادی است... و حتی پشت در رفتنش... و حتی...

سیره گویی ها هم... آخرش روضه می شود...

ما شرمنده ایم که تو را نشناختیم و نشناساندیم...

ما شرمنده ایم که به تکرار مکررات عده ای بی سواد و متحجر گوش سپردیم و دم بر نیاوردیم

شرمنده ایم که  نفهمیدیم و نگفتیم...

شرمنده ایم که ذره ای و حتی ذره ای بوی تو را نمی دهیم...

شرمنده ایم که دلخوشیم چادرت را بر سر داریم اما فکرت را در سر نداریم

شرمنده ایم که دلخوشیم نامت بر ماست اما مرامت با ما نیست...

شرمنده ایم که به هر کاری به نام تو پرداختیم و به تو نپرداختیم...

ما را دریاب...

بانوی من ... کمکمان کن ذره ای ناچیز...  اما نه به ناچیزی وجودمان... بتوانیم تو را بشناسیم و بشناسانیم....

آن گونه که پسرت روح الله می گوید:

«مسئلة تبليغ تنها به عهدة وزارت ارشاد نيست بلكه وظيفة همة دانشمندان و گويندگان و نويسندگان و هنرمندان است...  كه اگر اين چهره با آن جمال جميل كه قرآن و سنت در همة ابعاد به آن دعوت كرده‌ از زير نقاب مخالفان اسلام و كج‌فهميهاي دوستان خودنمايي نمايد، اسلامْ جهانگير خواهد شد و پرچم پرافتخار آن در همه جا به اهتزاز خواهد آمد.

چه مصيبت بار و غم‌انگيز است كه مسلمانان متاعي دارند كه از صدر عالم تا نهايت آن نظير ندارد، نتوانسته‌اند اين گوهر گرانبها را كه هر انساني به فطرت آزاد خود طالب آن است عرضه كنند؛ بلكه خود نيز از آن غافل و به آن جاهلند و گاهي از آن فراري‌اند!»


* زمانی گمان می کردم چیزهایی توضیح واضحات است... بعد از تجاربی در این زمینه باید بگویم:

منظور این است که داریم تصوری کج و معوج از حضرت زهرا ارائه می دهیم نه آن که چیزهایی که الآن می گوییم ضرورتا غلط است... بعضا ضرایب موضوعات غلط است.

بعد نوشت: این جا مباحثی ایجابی درباب سیره فاطمی ببینید:

دعوای فاطمیه برسر یک فلسفه سیاسی و حق حاکمیت الهی است

درس‌های فاطمیه، فاطمیه و وحدت اسلامی



آن گاه که مرگ می میرد/ یادداشتی بر «سلام بر فرشتگان»

قبل نوشت: این مطلب را برای سینما انقلاب نوشته ام.

سلام بر فرشتگان اتفاقی مبارکی  است در سینمای کودک که بعد از سال‌ها خلأ فرمی و محتوایی در این زمینه، رخ داده است.

فیلم با روایت‌گری «شادی»؛ دخترک دبستانی و نقش اول داستان که ماجراهای فیلم، حول اندیشه و احساسات وی شکل می‌گیرد، در فضایی شاد، کودکانه، موزیکال، با کنتراست رنگ بالا و در خانه‌ای ساده، سنتی و ایرانی شروع می‌شود.

یک شب، پدربزرگ شادی «بابا بویور» که سال‌هاست فوت کرده، به خواب «ننه جیران» می‌آید و پای‌کوبان و دست‌افشان در مراسمی شبیه به عروسی می‌خواهد که او را با خود ببرد. مادربزرگ در اثر همین خواب، مشکلی برایش پیش می‌آید و راهی بیمارستان می‌شود. از همین جاست که درگیری شادی با مسئله‌ای به نام "مرگ"، با دیدن چهره فرشته زندگی و فرشته مرگ که با یکدیگر درگیراند و هرکدام می‌خواهند ننه جیران را با خود ببرند، آغاز می‌شود. شادی به دلیل وابستگی شدید عاطفی به مادربزرگ، دعا می‌کند، که مرگ دیگر نباشد، دعای او مستجاب می‌شود و پیرو آن ماجراهایی برای شادی و اطرافیانش رخ می‌دهد که سعی در تغییر دیدگاه او نسبت به حادثه مهم زندگی هر فرد، یعنی مرگ دارند.


ادامه نوشته

التزام منتقدانه، انتقاد ملتزمانه

بعد نوشت:
اینجا را هم ببینید
چه کسی می پرسد و چه کسی باید جواب دهد
چند نکته صریح درباره حواشی و متن مصاحبه افروغ در پارک ملت



عن ابی عبدالله(ع ) : قال خطب رسول الله(ص ) یوم منی فقال : نضر الله عبدا سمع مقالتی فوعاها و بلغها من لم یسمعها...ثلاث لایغل علیهن قلب عبد مسلم :اخلاص العمل لله و النصیحة لائمة المسلمین و اللزوم لجماعتهم(.7 )
امام صادق(ع )فرمود :رسول خدا(ص )در منی برای مردم سخنرانی کرد و فرمود :خدا خرم و شادان کند بنده ای را که سخنم را بشنود و در گوش گیرد و به کسانی که نشنیده اند برساند،.... سه چیز است که دل هیچ مسلمانی با آن خیانت نکند :خالص نمودن عمل برای خدا، نصیحت پیشوایان مسلمین و همراه بودن با جماعت مسلمین .))
پیامبر گرامی اسلام، بحارالانوار، ج 75، ص 66

***

«و ان من اسخف حالات الولاه عند صالح الناس ان يظن بهم حب الفخر و يوضع امرهم على الكبر و قد كرهت ان يكون جال فى ظنكم انى احب الاطراء و استماع الثناء و لست بحمد الله كذلك و لو كنت احب ان يقال ذلك لتركته انحطاطا لله سبحانه عن تناول ما هو احق به من العظمه و الكبرياء و ربما استحلى الناس الثناء بعد البلاء فلا تثنوا على بجميل ثناء لاخراجى نفسى الى الله سبحانه و اليكم من التقيه فى حقوق لم افرغ من ادائها و فرائض لابد من امضائها. فلا تكلمونى بما تكلم به الجبابره و لا تتحفظوا منى بما يتحفظ به عند اهل البادره و لا تخالطونى بالمصانعه و لا تظنوا بى استثقالا فى حق قيل لى، و لا التماس اعظام لنفسى، فانه من استثقل الحق ان يقال له او العدل ان يعرض عليه كان العمل بهما اثقل عليه. فلا تكفوا عن مقاله بحق او مشوره بعدل فانى لست فى نفسى بفوق ان اخطى ء و لا آمن ذلك من فعلى الا ان يكفى الله من نفسى ما هو املك به منى فانما انا و انتم عبيد مملوكون لرب لا رب غيره يملك منا ما لا نملك من انفسنا و اخرجنا مما كنا فيه الى ما صلحنا عليه فابد لنا بعد الضلاله بالهدى و اعطانا البصيره بعد العمى

به درستى كه از سخيف ترين حالات زمامداران نزد مردمان صالح اين است كه گمان برده شوند به دوست داشتن فخرفروشى بر ديگران و گذارده شود كار ايشان بر تكبر بر مردمان و به تحقيق كه من ناخوش داشتم كه در گمان شما اين معنى جولان نمايد كه من مدح و شنيدن ستايش را دوست دارم و بحمد الله چنين نيستم و اگر مدح و ثنا را دوست مى داشتم البته آن را ترك مى كردم از جهت انحطاط براى خداوند سبحان از گرفتن چيزى كه او سزاوارتر به آن است از عظمت و كبريا و بسا باشد كه مردم شيرين "و شايسته" دانند مدح و ثنا را بعد از بلاء و آزمايش، پس به ثناى جميل بر من ثنا نگوييد زيرا من خارج كرده ام خود را به سوى خدا و به سوى شما از بقيه حقوقى كه از اداى آن فارغ نشده ام و واجباتى كه چاره اى از انجام آن نيست پس با من به آنگونه كه با جبابره سخن گفته مى شود سخن نگوييد و از من چنانكه از افراد تندخو و خشمگين تحفظ مى نمايد تحفظ نكنيد و با من خلطه و معاشرت به چاپلوسى و تملق نكنيد و گمان مبريد كه حقى را كه به من گفته شود سنگين بشمارم "و بر من گران آيد" و بزرگ شمردن خود را بخواهم پس بدرستى كه كسى كه گران بشمرد حقى را كه به او گفته شود يا عدلى را كه به او پيشنهاد گردد عمل به آنها "حق و عدل" بر او سنگينتر خواهد بود پس از گفتار حق و مشورت به عدل خوددارى نكنيد پس بدرستى كه من در پيش خودم برتر از آنكه خطا كنم نيستم و ايمن از خطا در كار خود نيستم جز اين نيست كه من و شما بندگان مملوكيم از براى پروردگارى كه غير او پروردگارى نيست، مالك است از ما آنچه را ما مالك آن از خود نيستيم و ما را از آنچه در آن بوديم بيرون آورد به سوى آنچه صلاح ما بر آن است پس گمراهى ما را بدل به هدايت كرد و بعد از كورى، بصيرت و بينايى عطا فرمود.»


امام علی(علیه السلام)، نهج البلاغه، خطبه 207
***

«هر فردی از افراد ملت حق دارد كه مستقیماً در برابر سایرین، زمامدار مسلمین را استیضاح كند و به او انتقاد كند، و او جواب قانع كننده ای بدهد، در غیر این صورت، اگر بر خلاف وظایف اسلامی خود عمل كرده باشد، خود به خود از مقام زمامداری معزول است»

امام خمینی، صحیفه نور، ج 4، ص 190 و نیز ج 8، ص 47؛ ج 20، ص 170

***

«اینى هم كه گفتند از رهبرى انتقاد نميكنند، شما برويد بگوئيد انتقاد كنند. ما كه نگفتيم از ما كسى انتقاد نكند؛ ما كه حرفى نداريم. من از انتقاد استقبال ميكنم؛ از انتقاد استقبال ميكنم. البته انتقاد هم ميكنند. ديگر حالا جاى توضيحش نيست؛ انتقاد هم هست، فراوان هست، كم هم نيست؛ بنده هم ميگيرم، دريافت ميكنم و انتقادها را ميفهمم.»

مقام معظم رهبری، بیانات در دیدار جمعی از نخبگان علمی کشور، 6/8/1388

***

«هر مقام غیر معصومی كه در وضع غیر قابل انتقاد قرار گیرد، هم برای خودش خطر است و هم برای اسلام... ضمن این كه مانند عوام فكر نمی كنم كه هر كه در طبقه مراجع قرار گرفت، مورد عنایت خاص امام زمان(عجل ا... تعالی فرجه) است و مصون از خطا و گناه و فسق. اگر چنین چیزی بود، شرط عدالت بلا موضوع بود.»

پاسخ های استاد مطهری به نقدهایی بر كتاب حجاب، ص 71 



* پی نوشت: کسانی که بیشترین التزام عملی و قلبی را به ولایت فقیه دارند، برای نقد دلسوزانه و سازنده پیشتازترند.

و کسانی که چنین التزامی ندارند، رهبری را از حق عظیمی که دارد و آن  شنیدن نصیحت است، محروم می خواهند.

کاش بفهمیم دوگانه اطاعت و نصیحت را. التزام  و انتقاد را... .




هاجر حسینی

اولین بار در همان اعتکاف دانشگاه تهران باهاش آشنا شدم. شدیدا به دلم نشست. قبل از سفر عتبات عالیات باهاش تماس گرفتم برای خداحافظی. گفتم سلام، انشاالله هاجر حسینی هستم. خندید. آخر هاجر حسینی او است. خانمی که سی سال پیش با اسم مبارک امام حسین (علیه السلام) مسلمان شده است. و هجرت کرده به سوی حق و حقیقت.

آمریکایی-مکزیکی است. یک کاتولیک معتقد بوده. سی سال پیش عکس امام روح الله را در تلویزیون می بیند و شیفته اش می شود. گویی مسیح را دیده. 

پیگیری می کند. جلسه ای را که دانشجویان ایرانی داشته اند می یابد. در آن جلسه یک دانشجوی ایرانی، پرحرارت و داغ از تاریخ اسلام و عاشورا می گفته. نام حسین را که می شنود، تکان می خورد... تکان می خورد.

مطالعه می کند. سال هاست که در کلیسا در گوشش خوانده اند: جهان هپی اند است. پایان جهان، صلح و دوستی و عدالت است. اما... .

هاجر حسینی می گوید: اما مسیحیت برنامه ای برای این صلح و عدالت جهانی نداشت. من اسلام را مطالعه کردم و دیدم اسلام است که برای آینده ای سرشار از عدالت و معنویت و صلح برنامه دارد.

مسلمان می شود و می شود هاجر حسینی... .

شنبه آمده بود منزل ما برای زیارت قبول و پیام رسانی. آمده و به من و لیلا از فعالیت های بی شمار و خستگی ناپذیرش گفت. از برنامه ریزی های پنجاه ساله اش برای این که جامعه آمریکا را به سمت ارزش های اسلامی نزدیک کند. از برنامه هایش برای تبلیغ. از... .

همسرش ایرانی و استاد دانشگاه تهران است. خودش ارتباطات خوانده و گاهی ایران است و گاهی آمریکا. سه دخترش اما آمریکا هستند. هر سه فعال و انقلابی و مبلغ.

گفت: شما، صاحبان انقلابید. باید کار کنید. شبانه روز. بی خستگی. اگر کاری نکنید پس چه کسی برای انقلاب کار کند.

هاجر حسینی، همه را هاجر حسینی می خواهد.


و در آغاز کلمه نبود...

بعضی از دوستان دیده ام می نویسند: و در آغاز کلمه بود و کلمه خدا بود و... باید بگویم ریشه این بحث بر می گردد به عقیده شرک آلود تثلیث مسیحیت. طبق یکی از اصول شورای نیقیه که متولی تفسیر رسمی از دین مسیحیت در امپراطوری روم بود،  پدر، پسر و روح القدس یک جوهرند و خدا هستند. و این همان تثلیث شرک آلود مسیحی است. حتی برای پدر، پسر و روح القدس مراتب وجودی قائل نیستند و هر سه را هم مرتبه و هم شان می دانند.
در این تعبیر پسر را معادل لوگوس می گرفتند و لوگوس در زبان یونانی یعنی کلمه.
پسر را حضرت مسیح گرفته اند و وی را تجسد خداوند می دانند.
پس کلمه در این تعبیر یعنی حضرت مسیح، که تجسد خداوند است.
پس وقتی می گوییم و در آغاز کلمه بود و کلمه خدا بود اشاره داریم به این عقیده شرک آلود.
...
و در آغاز خداوند بود و هیچ نبود جز او... .

خلوت ما سینه جمعیت است



شب ها در افتتاح شکوه می کنند به درگاهت که اللهم الیک نشکو من فقد نبیک... هر روز بعد از نماز باید خواند: اللهم اصلح کل فاسد من امور المسلمین... حتی شهادت می توان طلبید از خدا در این ماه: اللهم اني اسئلك ان تجعل وفاتي قتلا في سبيلك تحت رايه نبیک مع اولیائک... همه یعنی خلوت ما سینه جمعیت است. همه این ها یعنی معنویت ما امیخته با جهاد و حضور انقلابی است... سومالی را دریاییم در این ماه پر از معنویت

تو چند ارباب داری؟

 حق بزرگ خدای بزرگ

و  اما بزرگترین حق خدا بر تو این است که او را بپرستی و چیزی را با او شریک نسازی ، پس هرگاه با اخلاص چنین کردی خداوند تعهد فرموده که کار دنیا و آخرتت را کفایت کند و آن چه را از این دو، دوست می داری برایت نگه دارد.

 از رساله حقوق امام سجاد(علیه السلام)

 

تو چند ارباب داری؟!

خداوند مثل می زند آدمی را که ارباب های  گوناگون دارد و این ارباب ها اهداف گوناگون دارند و با هم ناسازگارند با انسانی که یک رب، یک هدف و یک مقصد دارد. آیا این دو یکی هستند؟

سوره زمر آیه 29

 

راضیة مرضیة

عبادت آن است که انسان اعمالی را انجام می دهد که خدا می پسندد ولی زمانی به مقام عبودیت می رسد که از کارهای خدا راضی باشد، قضیه دوم تکامل است . یک انسان ممکن است خدای را عبادت کند یعنی اعمال و افعالی انجام دهد که خدا می پسندد اما اگر در مسیر زندگی او حادثه تلخی اتفاق افتاد اظهار ناراحتی نماید و گاهی ممکن است در عبادت او نیز توفق و خللی وارد شود، پس به فرمایش حضرت امام سجاد(علیه السلام) حق بزرگ خداوند بر انسان این است که انسان آنچه خدا دستور داده انجام دهد و آنچه را خدا انجام می دهد بپسندد و این همان چیزی است که به نفس مطمئنه تعبیر شده است.

 

جوانه باید زد

پیش نوشت: برای ماه رمضان تصمیم دارم که روزانه آیات، روایات و یا مطالبی را در وبلاگ بگذارم انشاالله. منبع گزیده ای از سلسله درس های تربیت اسلامی استاد نبی صادقی بر مبنای رساله حقوق امام سجاد(علیه السلام) خواهد بود. از نظرات و انتقادات شما استقبال می کنم.

 

تا یار چه خواهد...

امام سجاد(علیه السلام) فرمود: «بدان(خدا تو را رحمت کند) به راستی خدا بر تو حقوقی دارد که در هر حال و همیشه تو را احاطه کرده است، (هر حرکتی که می کنی و هر سکونی که داشته باشی، یا هر موقع و منزلتی که در آن فرود آیی، یا هر عضوی را که به کار گیری یا وسیله و ابزاری که به کار بری).» رساله حقوق

 

جوانه باید زد

محمد قطب در کتاب "روش تربیتی اسلام" می گوید: « تربیت اسلامی عبارت است از: معالجه و چاره اندیشی همه جانبه سرشت و آفرینش بشر، و این معالجه چنان وسیع، شامل و همه جانبه است که هیچ چیز را به جای نگذاشته و از هیچ چیز غفلت نمی کند، هم به تربیت جسم می پردازد، هم عقل و روان را می سازد و هم شامل زندگی معنوی و مادی می شود و بالاخره سرتاسر زندگانی و اعمال و رفتار و ادراکات او را در بر می گیرد و تمام سرشت و کیان بشر را آن طور که هست و آن چنان که خدا آفریده مورد توجه قرار دهد.»

 

جسم آری، جان نه!

امام مجتبی(علیه السلام) در حدیثی می فرمایند: « تعجب می کنم از مردمی که درباره غذای جسم و مأکولاتشان می اندیشند، علم بهداشت دارند، اما در مورد غذای فکر، اخلاق و روانشان اندیشه ای نمی کنند، دروازه شکمشان به روی غذاهای مضر بسته است ولی دروازه اخلاق، رفتار و کردارشان به روی هر میکروب کشنده ای باز می باشد»

 

نقشی بر سنگ:

امام علی (علیه اسلام)  خطاب به فرزند ارشدشان، حسن ابن علی(علیه السلام) : «فرزندم! بدان روح و روان و اندیشه و قلب انسان جوان و نوجوان مانند زمین خالی است، هر بذری که در آن بکاری می پذیرد و من(که پدر تو هستم) تو را سریعا تادیب و تربیت کردم قبل از آن که زمین قلب و دلت سخت شده یا اندیشه و عقل و و فکرت به افکار غیرسالم منعطف و مشغول گردیده باشد.

 

فمثله کمثل الکلب

درروایات برای عالمی که از تربیت و فضایل اخلاقی به دور است نه تنها ارزشی قائل نمی شود بلکه تشبیهات و تعبیراتی به کار می برد که شایسته یک انسان نیست: کمثل الکلب، کمثل الحمار یحمل اسفارا...یا در بعضی روایات بدتر از دجال و از زبان امام صادق قطاع طریق و راهزن به این دسته از علما خطاب شده است. برای این که علم باید به گونه ای باشد که انسان را بسازد و لذا علی (علیه السلام) به کمیل فرمود: عالم باید ربانی باشد، و متعلم باید بر  سبیل نجات حرکت کند نه این که به دلخواه خود راهی را انتخاب نموده و هر گونه خواهد بپیماید.

 

نور می پاشد...

مرحوم ملاصالح مازندرانی در شرح حدیث « عالمی که متخلق به اخلاق حسنه نباشد و بین قول و فعل او دوگانگی وجود داشته باشد اصلا عالم نیست از امام صادق(علیه اسلام) » می فرماید: «علم نور است، هرگاه نور وارد وجودی شد هدایت می کند زیرا تاریکی اضلال است و ضلالت. و نور ارشاد است و هدایت، پس اگر علم نتوانست عالمی را هدایت کند معلوم است اصلا نور وارد این وجود نشده است»

 

 

 

اینجا ضمیر اشاره ها همه نزدیک است(2)

پیش نوشت 1- خیلی از مواردی که در مطلب قبلی عنوان شد ناظر به شرایط فردی من بود که امکان بازگویی اش نیست. حتی اگر هم باشد شاید به درد دوستان نخورد اما تا جایی که عمومی تر است بنا به امر دوستان، مطلب را باز می کنم. خیلی از موارد هم بود که من نظرم را میگفتم ایشان نقد یا رد یا تایید می کردند.

پیش نوشت 2- اولین باری بود که اینقدر به همسرم نزدیک بودم اما نمی توانستیم همدیگر را ببینیم. ایشان آن طرف پرده و من هم این طرف. به بهانه دیدن همسرم نمی توانستم از مسجد خارج شوم- از محرمات اعتکاف-. به دلیل سر و صداها تماس هم نمی شد گرفت. فقط پیامک بود. پیامک هم که باعث دلتنگی بیشتر است تا رفع دلتنگی.

گزیده ای از گفتگوها با خانم دکتر کرمانی در مراسم اعتکاف دانشگاه تهران:

آرمان خواه ماندن: اهمیت حفظ و تقویت روحیه طلبگی- چه در بعد سخت کوشی و جدی بودن و دوری از مدرک گرایی و قائل نشدن به فارغ التحصیلی و چه از جنبه ساده زیستی و عدم تعلق قلب به مال و مقام و رفاه طلبی- تقویت و حفظ فضای دانشجویی به معنای پر کار بودن، پر شور بودن، به وضع موجود راضی نبودن، رشد معرفتی و معنوی و... .

 اهمیت حضور در اجتماع چه برای زن و چه برای مرد:  از زاویه نگاه تکوینی که شکل گیری شخصیت انسان در اجتماع و در تعامل با دیگران است و اشاره به این درس از قرآن که تنها جایی که خداوند می گوید: "من" در مورد عبادت است و حتی خداوند قهار نیز در موارد مختلف می گوید: "ما". خلقنا، رزقنا، سخرنا، هدینا و...، ایشان نگاهشان کمی ارسطویی بود از این زاویه که انسان شدن انسان را در گرو حضور در جامعه می دیدند و نه صرفا رفع نیاز یا سایر دلایل را.

چگونه هم زندگی خانوادگی سرشار از لطف و محبت و عاطفه داشتن و هم در انجام فرایض اجتماعی و علمی کوشا بودن:  استقامت در راه رسیدن به هدف، ساده زیستی، حضور کیفی و شایسته در خانواده و جبران عدم حضورها در زمان های غیبت. می گفتند: گاه مادری بیست و چهار ساعت در کنار فرزندش است اما گویی نیست. مادری دو ساعت کنار فرزندش است تا یک هفته سیرابش می کند. در رابطه با همسر هم توجه به حساسیت های ویژه همسر و رعایت آن- گاه ما کلی مسایل را در رابطه با همسر رعایت میکنیم اما همسر آن چنان راضی نیست- گاه فقط یکی دو مسئله را که وی حساس است رعایت می کنیم و کلی کار دیگر را انجام نمی دهیم و وی کلی راضی است- باید این گلوگاه ها را شناخت و رعایت کرد. اهمیت رضایت همسر و زندگی خانوادگی موفق در تعالی انسان چه زن و چه مرد و خصوصا زن بسیار زیاد است.

مسایل علمی ناظر به رشته: تقویت ابزارهای خاص رشته مثل نشر و مکتوب کردن آن چه بدان رسیده ایم در قالب های مختلف اعم از نشریه و وبلاگ و...، در رشته فلسفه تاکید زیادی روی ملاصدرا و به روزآوری مباحث ایشان داشتند که البته بنده به این شدت معتقد نبودم و از آن جا که ایشان استادی بزرگ و من شاگردی کوچک بودم بحثی نکردم، همچنین تقویت ابزارهایی چون زبان عربی و انگلیسی و آن ها را تحت هدایت اندیشه ای تحلیل گر در آوردن.

 عدم حضور در کنار والدین: می گفتند این حسرتی که از نبودن در کنار والدینتان می خوردید گاه سازنده تر است  از خود حضور. مثل اویس و پیامبر.  می گفتند این که  اشتیاق به خدمت دارید خوب است، اما اگر تبدیل به نگرانی شود بد است. می گفتند حتی خوب است که کنارشان نیستید. زن و شوهری که کنار والدینشان نیستند رابطه شان محکم تر است و با معیارهای خودشان زندگی می کنند و معیارهای درست و غلط خانواده ها بر ایشان تحمیل نمی شود. می گفتند: سعی کنید در سفرهایی که به ایشان سر می زنید کیفیت حضورتان را افزایش دهید، و وقتی کنارشان نیستید، مرتب با ایشان در تماس باشید و برایشان زیاد دعا کنید.

چگونگی تربیت فرزند با ملاک های دینی: ایشان معتقد بودند که حضور فرزندان در مدارسِ خیلی خوب و همشاگردیهای هم سطح و بالاتر احساس الگو بودن را از وی میگیرد. این  که فرزندی احساس کند الگوست، یکی از شرایط مهم و تاثیر گذار رشد است.

وزارت امور خارجه: ایشان بزرگترین مشکل وزارت را بدنه غیر انقلابی و اداری آن می دیدند و می گفتند نیاز جدی است که افراد انقلابی داخل مجموعه تزریق شوند.

چگونگی حفظ روحیه ساده زیستی در عین تحمیل انواع فشارهای اجتماعی و بیرونی: می گفتند باید بزرگ شد. آنقدر بزرگ که حرفت حجت باشد. مدل زندگیت حجت باشد. آن وقت تو نیستی که تحت فشار قرار میگیری، بزرگیت دیگران را تحت فشار قرار می دهد.

 

 

اینجا، ضمیرهای اشاره، همه نزدیک است (1)

وقتی وارد مسجد شدم روح و روانم شدیدا خسته، درگیر و پر از علامت سوال بود. پر از دغدغه.  پر از دلخوری. به تایید خیلی از اعضای خانواده و دوستانم معمولا دختر شاداب و سرحالی بوده ام و پر از امید و آرزو و شوق رفتن. اما در یک ماه گذشته آنقدر فشارهای مختلف اجتماعی بیرونی از هر سو بر من وارد شده و کمبودهای معنوی و روحانی و معرفتی مشکل ساز که کاملا شکسته  و مستاصل بودم و هیچ چیز به اندازه یک خلوت سه روزه آرامم نمی کرد.

توی مسجد جایی را که شماره ام نشان می داد پیدا کردم و بساطم را پهن. وسایلم را که مرتب می کردم چشمم به خانمی افتاد که دقیقا کنارم بودند، چهره پر از لبخند و سرشار از شادابیشان و رفتار مملو از تواضع و فروتنیشان بسیار دلنشین بود. با ایشان سلام و احوال پرسی کردم و متوجه شدم از اساتیدی هستند که قرار است در این سه روزه دانشجویان را همراهی کنند. خانم دکتر طوبی کرمانی استاد فلسفه  اسلامی دانشگاه تهران و اولین زن  فوق دکترای فلسفه در ایران-فارغ التحصیل فوق دکتری فلسفه تطبیقی و کلام از دانشگاه کالیفرنیای آمریکا-  و هم چنین رایزن فرهنگی سابق ایران در یونان و ایضا اولین زن رایزن فرهنگی. فرصت فوق العاده ای بود تا علاوه بر درک اثرات و برکات روحانی و معنوی اعتکاف هرچند بسیار کم و هرچند درحد ظرف قاشق مانند وجودم از برکات حضور این استاد ارزشمند نیز استفاده کنم. 

دقیقا شبیه همان پسر جوان در فیلم مارمولک که تا روحانی مسجد را می دید سوالاتش فوران می کرد، من هم تا سر ایشان را خلوت می دیدم شروع می کردم: از چگونه آرمان خواه ماندن، چگونه هم زندگی خانوادگی سرشار از لطف و محبت و عاطفه داشتن و هم در انجام فرایض اجتماعی و علمی کوشا بودن، چگونگی تربیت فرزند با ملاک های دینی، سوالات علمی- فلسفی ناظر به رشته، در رشته فلسفه چه بخوانیم، ملزومات روحانی شدن، معرفی اساتید حزب اللهی و باسواد رشته، سوالات ناظر به وضعیت وزارت امور خارجه و دیپلماسی عمومی و روش های صدور انقلاب، نقد بدنه وزارت خارجه، چگونگی حفظ روحیه ساده زیستی در عین تحمیل انواع فشارهای اجتماعی و بیرونی، نگرانی از نبودن کنار خانواده ها و محروم ماندن از توفیق خدمت به ایشان و عدم توفیق درک مستمر محضر لطف و محبت ایشان، نگرانی از وضعیت عبادات  و کلی سوال دیگر در زمینه های مختلف.  

و ایشان هر بار با خوشرویی ای بیشتر از دفعه قبل پاسخ گو بودند. از اهمیت حفظ و تقویت روحیه طلبگی- چه در بعد سخت کوشی و جدی بودن و دوری از مدرک گرایی و قائل نشدن به فارغ التحصیلی و چه از جنبه ساده زیستی و عدم تعلق قلب به مال و مقام و رفاه طلبی- ، از اهمیت حضور در اجتماع از زاویه نگاه تکوینی که شکل گیری شخصیت انسان در اجتماع و در تعامل با دیگران است و اشاره به این درس از قرآن که تنها جایی که خداوند می گوید: "من" در مورد عبادت است و حتی خداوند قهار نیز در موارد مختلف می گوید: "ما". خلقنا، رزقنا، سخرنا، هدینا و...، از استقامت در راه رسیدن به هدف، از تقویت ابزارهای خاص رشته، از نشر و مکتوب کردن آن چه بدان رسیده ایم در قالب های مختلف اعم از نشریه و وبلاگ و...، از حسرتی که گاه سازنده تر است و به خاطر نبودن در کنار والدینمان می خوریم. از اشتیاقی که خوب است، از نگرانی ای که بد است، از فرزندی که باید احساس کند الگوست، از خودسازی توام با دگر سازی و از نکات دیگری که هر کدامش بر جام جانت می نشست و روحت را می شست. خیلی از این حرف ها را شنیده بودم و خودم شاید بارها برای این و آن و در جلسات مختلف تکرار کرده بودم. اما شنیدن این مباحث از دهان بانویی که حرف هایش پشتوانه عمل و نظر دقیق فقهی و اعتقادی داشت تاثیرگذارتر و دلنشین تر بود. روحت شسته می شد، اعتقادت راسخ تر و گام هایت محکم تر از قبل.

ادامه دارد... .

بعد نویس:

چندعکس از خانم دکتر کرمانی با توضیحات:

برخی از رسانه های کموتینی نوشته بودند که مولانا اهل ترکیه است و همین مسأله سبب شد تا  همایشی توسط انجمن سراسری پوماکن در کوموتینی ترتیب یابد.  مقاله  « عشق و عقل در بیان افلاطون حکیم وجلال الدین مولوی» توسط نماينده فرهنگي كشورمان  در آن اجلاس ایراد گردید که مورد استقبال فوق العاده شركت كنندگان قرار گرفت.

خانم دکتر کرمانی در انجمن سراسری پوماکن در کوموتینی

 

در کلاس درس:                                                  از نمای نزدیک:

نشستي به منظور بررسي مساله حقوق بشر از زوایای مختلف علمی و عملی با حضور اندیشمندان یونانی( اسلامی و مسيحي) و فرهيختگان مقيم یونان در رايزنى فرهنگى ايران در آتن .

تحول در نگاه ... تحول در سبک زندگی

امروز رفتیم دیدار حاج آقا مصباح، سخن رانیشان در باب شهید مطهری بود و علت حضور ما هم مناسبت همین روز، راستش سخن رانی خیلی به دلم ننشست. احساس کردم آن برادر بزگواری که به نمایندگی از جمع بالا رفت  و از حاج آقا محتوای سخن رانی درخواست کرد، نگاه دیگری داشت و ما هم با انتظارات دیگری در جمع بودیم. به هر حال سخن رانی تمام شد و من با سوالاتی که از قبل در ذهنم بود، مانده بودم. نمی شد کاریش کرد. سوالات بی قرارم کرده بود. باید می رفتم و می پرسیدم. نگاهی کردم. دور و برشان پر از آقایانی بود که مشتاق دیدن حاج آقا بودند. در ذهنم فقط سوالات می چرخیدند و آن لحظه به این که ممکن است حاج آقا یا اطرافیانشان برخورد جالبی با حضور من در کنارشان نداشته باشند، فکر نمی کردم. دلم را به دریا زدم و ببخشید گویان خودم را به دو قدمی ایشان رساندم. پشت ایشان به من بود و داشتند سالن را ترک می کردند. ناامیدانه گفتم: ببخشید حاج آقا و حتی انتظار شنیده شدن صدایم را هم نداشتم. ناگهان دیدم ایشان برگشتند و آقایی که حد فاصل بنده و ایشان بود را کنار زدند و با روی باز و لبخند جواب سلامم را دادند و حتی احوال پرسی. من که انتظار چنین برخوردی را نداشتم سوالاتم را فراموش کرده بودم و جوگیر شده و گفتم: حاج آقا خدا قوت و التماس دعا. یک دفعه یاد سوالاتم افتادم و گفتم حاج آقا سوال داشتم از شما. ایشان با همان روی باز گفتند: اگر مکتوب کرده اید بدهید تا پاسخ بگویم. گفتم خیر متاسفانه. اشاره کردند به روحانی سیدی و گفتند ایمیل و آدرس پستی و شماره تماس را از ایشان بگیرید. قضیه را طولانی نکنم پیگیری کردم و به نحو احسن و با نهایت ادب و حفظ حرمت ها پاسخ گو بودند. عصر که برای همسرم ماجرا را تعریف می کردم با لحن دلداری دهنده ای گفت: دیدی یک فقیه چه طور با خانم ها رفتار می کند؟ این است نگاه اسلام به زن و نه آن چه اسلام نشناس های مدعی بروز می دهند.

یاد خاطره دیگری افتادم. یکی از اقوام ما در موسسه امام خمینی از اعضای شورای مرکزی است و قرابت زیادی با حاج آقا دارد. فارغ از نقدهایی که به ایشان داشته ام یکی از بزگترین نقد هایم به ایشان این بود که همسرشان علیرغم هوش سرشار و علاقه زیاد به تحصیل و داشتن مدرک سطح 3 حوزه در منزل بودند و فعالیتی جز وظیفه مادری و همسری را انجام نمی دادند. و من میدانستم که مشکل نگاه ایشان است و نه ضعف همسرشان. تا این که چندی پیش از دخترشان شنیدم که پدرش به شدت به فعالیت اجتماعی  همسرش و ادامه تحصیل دخترش(گوینده) بر خلاف گذشته اصرار دارد. برای من جالب بود که علت این چرخش نگاه را بدانم. می گفت: این چرخش نگاه در اثر چرخش نگاه آقای مصباح در موسسه ایجاد شده است.

یادم است آقای مصباح در یکی از سخن رانی ها گفته بودند: من تا قبل از طرح ولایت، تصورم این بود که زنان درک درستی از مسایل فلسفی ندارند اما بعد  از اجرای طرح ولایت به نادرستی این طرز تلقی از زنان پی بردم و فهمیدم که اتفاقا زنان درک خوب و تحلیل گونه ای از مسایل فلسفی دارند.

این است تفاوت یک علامه با مدعیان... و این است مکتب افتخار آمیز شیعه، مکتب مخطئه که خطا، ممکن است و اصلاح، لازم و اعلام اصلاح نظر، واجب و عمل بر مبنای نظر جدید، فریضه.

·         این رفتارها باعث شد خاطرات تلخ برخوردهای نادرست برخی روحانیون و دانشجویان که به بهانه شعائر اسلامی رفتاری ناشایست با زنان دارند را فراموش کنم. کاش تا مدت ها با امثال این افراد مواجه نشوم و این احساس خوبم خراب نشود.

 

 

 

خردنامه

حدودا اوایل مهرماه بود که یک حلقه معرفت شناسی خیلی خوب به همت تعدادی از بهترین بچه های فلسفه راه اندازی شد و زیر نظر یکی از بهترین اساتید کار می کند. ما هم اشتباهی در این گروه بر خوردیم و از محضر این دوستان و این استاد استفاده می کنیم.

منابع بحث، دسته اول: با  بیشترین اولویت

1-      معرفت شناسی(اندیشه های بنیادین اسلامی)

2-      مبانی معرفت دینی(اندیشه های بنیادین اسلامی)

3-      شکاکیت(دکتر علی عسگری یزدی، بوستان کتاب قم)

4-      پیشینه و پیرنگ معرفت شناسی اسلامی(حسن معلمی، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه)

5-      معرفت شناسی(حسن معلمی، انتشارات مرکز جهانی علوم اسلامی)

6-      معقول ثانی تحلیلی از انواع مفاهیم کلی در فلسفه اسلامی و غربی(محمدفنایی اشکوری، موسسه امام خمینی)

7-      علم حضوری(محمدفنایی اشکوری، موسسه امام خمینی)

8-      علم و فلسفه(حمید پارسانیا، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه)

9-      معرفت شناسی در قران (جوادی آملی، مرکز نشر اسرا)

10-  منزلت عقل در هندسه معرفت دینی(جوادی آملی، مرکز نشر اسرا)

11-  منطق و شناخت شناسی از نظر آیت الله مصباح(عسگری سلیمانی امیری)

12-  آموزش فلسفه(مصباح، جمله یک از ابتدا تا صفحه 234)

13-  برهان(علامه طباطبایی، مهدی قوام صفری، بوستان کتاب دفتر تبلیغات)

14-  ترجمه و شرح برهان شفا(مقاله اولی، درسهای مصباح، جلد اول، نگارش محسن قرویان، انتشارات امیرکبیر)

15-  الحیات جلد یک

دسته دوم:

1-      نظریه شناخت در فلسفه اسلامی(تقریرات درسی دکتر مهدی حائری یزدی عبدالله نصری کانون اندیشه)

2-      پژوهشی تطبیقی در معرفت شناسی معاصر(محمد حسین زاده، موسس امام خمینی)

3-      درآمدی بر نظریه های معرفت شناسی در اندیشه اسلامی(مرتضی خاکیان، نشر طاها)

4-      فلسفه تحلیلی(تقریرات عبدالله نصری، کانون اندیشه)

5-      جستارهایی در معرفت شناسی عاصر(مرتضی فتحی زاده نشر طاها)

6-      معرفت دینی از منظر معرفت شناسی(علی ربانی گلپایگانی، کانون اندیشه جوان)

7-      درآمدی بر معرفت شناسی دینی و معاصر(محمدتقی فعالی، نشر معارف)

8-      علم و ادراک یا تئوری شناخت در فلسفه اسلامی(همایون همتی، امیرکبیر)

9-      معرفت شناسی در عرفان(سیدحسین ابراهیمیان، دفتر تبلیغات اسلامی)

دسته سوم:

1-      تاریخ فلسفه کاپلستون(بخش هایی که مربوط به معرفت و شناخت، دکارت، جان لاک، کانت، هیوم)

2-      تحلیل ذهن(برتراند راسل، امیرکبیر)

3-      معرفت شناسی(رابرت آئودی، پژوشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی)

4-      مفاهیم بنیادین در معرفت شناسی(پلنتینگ، پالک، کاسولو، محمد حسین زاده، انتشارات زلال کوثر)

5-      معرفت شناسی در فلسفه غرب(حسن معلمی، پژوهشگاه فرهنگ)

6-      تاریخ معرفت شناسی(دیوید هاملین، شاپور اعتماد، پژوهشگاه علوم انسانی)

7-      معرفت شناسی از دیدگاه فلاسفه اسلامی و غربی(سید حسین ابراهیمیان، دفتر تبلیغات قم)

8-      معیار اندیشه، منطق مقدماتی(عسگری، سلیمانی، امیری، موسسه امام خمینی)

9-      منطق و تفکر انتقادی(موسسه امام خمینی)

10-  نقادی بر مبانی معرفت شناسی اومانیستی(مریم صانع پور کانون اندیشه جوان)

11-  جهت داری علوم از منظر معرفت شناختی(معاونت پژوهشی دفتر تبلیغات)

12-  مسئله علم(دکتر علیرضا رحیمیان، انتشارات منیر)

13-  تعهد به حقیقت(محمد فنایی اشکوری، موسسه امام خمینی)

14-  فلسفه ذهن(محمود خاتمی، نشر علم)

15-  آگاهی و گواهی(دکتر مهدی حائری یزدی)

16-  علم چیست، نظریات تازه درباره علوم(آلن چالمرز، محمود مشایخی، شرکت سهامی انتشار)

17-  معنا و عقلانیت در آرا علامه و پتروینچ(عبدالحسین کلانتری، انتشارات طاها)

18-  آشنایی با معرفت شناسی(منصور شمس، انجمن معارف اسلامی ایران)

19-  بر ضد روش (فایرابند، مهدی قوام انتشارات فکر روز)

20-  مغالطات(سیدحمید خندان ،پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی)

21-  نظریه های امروزی شناخت(جان پولاک، ژورف کراز، دکتر علی حقی، بوستان کتاب)

22-  آشنایی با معرفت شناسی معاصر(جاناتان دسنی، حس فتحی)

23-  علم و عالم و معلوم(فیاض صابری)

24-  اتحاد عقل و عاقل و معقول(حسن زاده آملی)

25-  قبض و بسط تئوریک شریعت(سروش)

26-  نقد صادق لاریجانی(دو جلد)

27-  بعضی جلدهای کتاب نقد که بعدا دقیق تر بیان می شود.

آدرس وبلاگ گروه که البته تازه راه اندازی شده است.

سخن رانی تکان دهنده شهید مطهری در روز عاشورا

والله و بالله ما در برابر این قضیه‏ مسئولیم . به خدا قسم مسئولیت داریم . به خدا قسم ما غافل هستیم . و الله قضیه‏ای که دل پیغمبر اکرم را امروز خون کرده است ، این قضیه است . داستانی که دل حسین بن علی را خون کرده ، این قضیه است . اگر می‏خواهیم‏ به خودمان ارزش بدهیم ، اگر می‏خواهیم به عزاداری حسین بن علی ارزش‏ بدهیم ، باید فکر کنیم که اگر حسین بن علی امروز بود و خودش می‏گفت برای‏ من عزاداری کنید ، می‏گفت چه شعاری بدهید ؟ آیا می‏گفت بخوانید : ” نوجوان اکبر من” یا می‏گفت بگویید : ” زینب مضطرم الوداع ، الوداع ” ؟! چیزهایی که من ( امام حسین ) در عمرم هرگز به اینجور شعارهای پست و کثیف ذلت آور تن ندادم و یک کلمه از این حرفها نگفتم؟! اگر حسین بن‏ علی بود می‏گفت اگر می‏خواهی برای من عزاداری کنی، برای من سینه و زنجیر بزنی، شعار امروز تو باید فلسطین باشد . شمر امروز موشه دایان است. شمر هزار و سیصد سال پیش مُرد، شمر امروز را بشناس. امروز باید در و دیوار این شهر با شعار فلسطین تکان بخورد. هی دروغ در مغز ما کردند که‏ آقا این یک مسئله داخلی است. مربوط به عرب و اسرائیل است . … تلاش ما مسلمین در این زمینه چه بوده است؟ به خدا خجالت دارد ما خودمان را مسلمان بدانیم ، خودمان را شیعه علی بن ابی طالب بخوانیم. … آیا ما وظیفه نداریم که کمک مالی به آنها بکنیم؟ آیا اینها مسلمان‏ نیستند، عزیزان ندارند؟ آیا اینها برای حق مشروع بشری قیام نمی‏کنند؟ « فضل الله المجاهدین باموالهم و انفسهم (سوره نساء ، آیه ۹۵) الذین‏ آمنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله باموالهم و انفسهم»( سوره توبه ، آیه ۲۰) به وسیله مال که می‏توانیم کمک کنیم . والله این انفاق واجب است، مثل نماز خواندن و روزه گرفتن واجب است. اولین سوالی که بعد از مُردن‏ از ما می‏کنند همین است که در زمینه همبستگی اسلامی چه کردید ؟ پیغمبر فرمود : « من سمع مسلما ینادی یا للمسلمین فلم یجبه فلیس بمسلم » هر کس بشنود صدای مسلمانی را که فریاد می‏کند یاللمسلمین مسلمانان به‏ فریاد من برسید ، و او را کمک نکند ، دیگر مسلمان نیست ، من او را مسلمان نمی‏دانم . چه مانعی دارد که ما برای اینها حساب باز کنیم ؟ چه‏ مانعی دارد که مقدار کمی از درآمد خودمان را اختصاص به اینها بدهیم ؟ … مردم بیدار آن مردمی هستند که فرصت شناس باشند، دردشناس باشند، حقایق شناس باشند. من وظیفه خودم را عمل کردم . وظیفه من فقط گفتن بود و خدا می‏داند جز تحت فشار وجدان و وظیفه خودم چیز دیگری نبود. این کمک مالی را وظیفه‏ شما می‏دانم و وظیفه خودم و هر خطیب و واعظی می‏دانم که این را بگوید، بر هر خطیب و واعظی واجب می‏دانم که چنین حرفی را بزند. مراجع تقلید بزرگی مثل آیت الله حکیم و دیگران رسما فتوا داده‏اند که کسی که در آنجا کشته می‏شود ، اگر نماز هم نخواند شهید در راه خداست. پس بیاییم به خودمان ارزش بدهیم ، به کار و فکر خودمان ارزش بدهیم ، به کتابهای خودمان ارزش بدهیم ، به پولهای خودمان ارزش‏ بدهیم ، خودمان را در میان ملل دنیا آبرومند بکنیم . علت اینکه دولتهای‏ بزرگ جهان چندان درباره سرنوشت ما نمی‏اندیشند ، این است که معتقدند مسلمان غیرت ندارد . آمریکا را فقط همین یکی جری کرده است . می‏گوید مسلمان جماعت غیرت ندارد ، همبستگی و همدردی ندارد. می‏گوید یهودی که‏ برای پول می‏میرد، جز پول چیزی نمی‏شناسد، خدایش پول است ، زندگیش پول‏ است ، حیات و مماتش پول است ، به یک چنین مسئله حساسی که می‏رسد روزی‏ یک میلیون دلار به همکیشانش کمک می‏کند ولی هفتصد میلیون مسلمان دنیا کوچکترین کمکی به همکیش خود نمی‏کنند.

مادر آفتاب

سلمان، فاطمه را که دید گریه اش گرفت. به خاطر لباس هایش. چادرش، از دوازده جا وصله خورده بود. گفت: «دختران پادشاهان روم و ایران لباس حریر و سندس می پوشند و دختر پیامبر خدا چادری پشمی که تازه دوازده وصله هم دارد.»

خبر که به پیامبر رسید، فرمود:«سلمان! دخترم از سابقین است.»

ادامه نوشته

فرمانده نظامی مشرکان بدتر است یا شاعر هتاک؟

همه را بخشید، مشرکان و فرماندهان و حتی ابوسفیان محرک اصلی مخالفین را بخشید و خانه ی او و کعبه را ایمن قرار داد. جز چند نفری که فرمود: «هرکس آن ها را هر جا یافت، بکشد»، یکی دو شاعر هتاک که علیه پیامبر اکرم و اسلام شعر می گفتند و مبارزه فرهنگی می کردند.

علم طبیعت‏ ساز است و ایمان انسان ساز

جلد اول جهان بینی اسلامی

کتاب انسان و ایمان

فصل دوم: علم و ایمان

ارائه دهنده: فاطمه دلاوری پاریزی

گفته شد که علم و ایمان دو رکن اساسی انسانیت انسان است. حال می خواهیم به رابطه ی این دو رکن بپردازیم. در جهان مسیحیت بنا به برداشت های اشتباه از انسان و خدا و آگاهی و عصیان، به این نتیجه می رسند که علم و ایمان در تضاد با یکدیگر بوده و انسان در پرتو تمرد از امر الهی به معرفت و آگاهی و علم می رسد. و ریشه ی این طرز تفکر به نوع نگاه کتاب عهد عتیق در سفر پیدایش به مسئله ی خلقت و آفرینش آدم و حوا و درخت ممنوعه و نافرمانی ایشان بر می گردد. که در این کتاب ذکر شده درخت ممنوعه همان درخت علم و آگاهی است.

ادامه نوشته

آرمان های سبز و سرخ

فاطمه دلاوری پاریزی

عصر جمعه بود. با دوستان دور هم نشسته بودیم و از دغدغه هایمان می گفتیم.  هم چون همیشه برد و دامنه ی تابع دغدغه هایمان از انتخابات دور دوم شورای شهر و روستای اسکاتلند تا نحوه ی توزیع شیر یارانه ای در کودکستان های ماداگاسکار را در بر می گرفت. تا این که یکی از دوستان دغدغه اش را در ارتباط با مسئله ی زنان عنوان نمود و سطحی کاری و عوام زدگی قابل توجهی که در این مسئله وجود دارد را مطرح کرد.

ادامه نوشته