جهان بدون لیبرال دموکراسی

«اگر فقط با چشمی باز به پیرامون خود بنگریم خواهیم دید که شهروندان دولت های لیبرال دموکرات، از اکثر مزایای پیش بینی شده یک حیات سیاسی اصالتا دموکراتیک، و حتی از بسیاری از محاسن آزادی نیز محروم هستند. از این مهم، ضروری تر این است که لیبرال دموکراسیها امروزه همچون گذشته خطر فزاینده ای برای صلح و نظم بین المللی ایجاد می کنند. و حتی اگر اشکال سیاسی آن ها باعث چنین تهدیدی نیستند ظهور و توسعه آن  را هم ممانعت نمی کنند. البته بسیاری در اردوی لیبرال دموکراتیک از این کاستی ها و سایر هم ممانعت نمی کنند. {...}
 به لحاظ سیاسی ضروری و فوری است که بدیلی برای لیبرال دموکراسی اندیشیده و ساخته شود.
فی الواقع، لیبرال دموکراسی شری است که خوب است جهان امروز بدون آن سر کند.»
نظریه لیبرال دموکراسی/ پروفسور اندرو لوین
ترجمه و تحشیه انتقادی دکتر سعید زیباکلام

آلیس در سرزمین عجایب

پی نوشت 1-

خیلی از دوستان گلایه کرده بودند که چرا زودتر به اطلاعشان نرسانده بودم. باید عرض کنم من وقت خیلی کمی داشتم و در این مدت سعی کردم مباحثم را پخته کنم لذا حتی به خانواده ام خودم خبر ندادم. در نتیجه دوستان لطف کنند به بزرگواری خودشان ببخشند.

پی نوشت 2-

به نظرم دیروز امروز فردای جدید واقعا می خواهد کاری کند. حداقل این که فضای آزادی را برای گفتگو رقم زدند و با این که دیگر معاونین وزیر مرتب با ایشان تماس گرفته و گفته بودند برنامه را قطع کنید و ایشان با مشورت با آقای خواجه سروی قطع نکرده بودند یعنی اتفاقات خوبی در راه است انشاالله. امید که مستدام باشد.

پی نوشت 4:

گزارش کامل و تصحیح شده برنامه دیروز امروز، فردا

پی نوشت 5:

در همین رابطه: آیا دانشگاه اسلامی می شود؟ میلاد دخانچی


از صبح مدرسه بودم. ظهر که برگشتم مثل همیشه آن موقع از روز همسرم منزل نبودند. قدری استراحت کردم تا بتوانم پرانرژی برای برنامه عصر پنج شنبه ام آماده شوم که تلفنم زنگ زد.  تهیه کننده برنامه"دیروز، امروز، فردا" بود که گفتند: سری جدید برنامه آغاز شده و  می خواهند گفتگوهای انتقادی بین مسئولین و دانشجویان داشته باشند و گفتند بنده و دوتن دیگر از برادران که می شناختم و آقای خواجه سروی و آقای شریعتی، رئیس دانشگاه علامه طباطبایی به صورت تلفنی، قرار است در برنامه باشیم. موضوع، دانشگاه مطلوب است. پرسیدم چه کسی بنده را معرفی کرده اند: نام آقایی را گفتند که نمی شناختم. اجازه خواستم قدری فکر کنم. با همسرم تماس گرفتم و ایشان گفتند: « بحث دانشجویی است، اگر دوست داری برو»  کار سخت تر شد. نشستم و حرف هایم را مرور کردم و احساس کردم اینقدر حرف برای گفتن دارم که ارزش داشته باشد ده دقیقه وقت رسانه ملی را بگیرم.

تهیه کننده محترم دوباره تماس گرفتند و گفتند: آن دو نفر را نیافته اند و آقای دیگری قرار است بیایند. من هم تصمیمم را اعلام نموده و شروع به مرور و دوباره خوانی مباحث مهم حضرت آقا، مقاله ها، جزوه ها، اخبار و بیانیه ها و مطالبی که در این زمینه داشتم کردم. بعداز آماده کردن پیش نویس ابتدایی با چند نفر از اساتید صاحب نظر و صاحب رای و تعدادی از دوستانم تماس گرفتم و نظرات ایشان را هم جویا شدم و در نهایت با همکاری و همراهی صمیمانه، دلسوزانه و البته مدبرانه همسرم، متن نهایی را آماده کردم.  نگران بودم. نگران وقتی که بهتر بود در اختیار اساتید و دانشجویان لایق تر قرار بگیرد و حالا قرعه فال به نام من افتاده بود. دو رکعت نماز استغاثه به حضرت حجت(علیه السلام)، دلگرم کننده ترین اتفاق بود.

کمی مانده به حرکت مشخص شد نفر دیگر آقای درویش از دانشگاه شریفند. شب با همراهی و همدلی همسرم به استودیوی 14 رفتیم. عوامل برنامه وقتی همسرم را شناختند بهشان گفتند که ایشان هم جلوی دوربین بیایند ولی ایشان نپذیرفتند.

بدون این که گریم شوم جلوی دوربین رفتم. هنوز دلیلش را نمی دانم... . آقای درویش که آمدند همسرم گفتند: ایشان آدم مودب و متینی است و نگران نباشم. برنامه آغاز شد.

همسرم و تعدادی از عوامل شدیدا پشت دوربین ها بال بال می زدند و من گرم حرف هایم بودم. در اولین میان برنامه هم همسرم و هم دو تن از عوامل تذکر دادند که خیلی تکان می خورم

بعد از برنامه دیدم پیامک های زیادی از طرف خانواده مبنی بر همین تکان خوردن ها آمده. به برادرم گفتم: تصور کردید استرس دارم که تکان می خوردم؟ گفت: نه، مشخص بود از شیطنتته.

خلاصه شب گذشت و من بازخوردهای جالبی گرفتم:  از کسانی که متاسفانه توجیه مدیریتی آقای خواجه سروی ایشان را قانع کرده بود که کرسی های زیادی برگزار شده !!! تا افرادی که تشویق کردند و یا نقدهایی داشتند.

به هر حال تصورم این است که دغدغه مندان اسلامی سازی دانشگاه ها در این کشور کمتر از آنی اند که به شماره آیند...

آقای درویش هم گزارشش را در وبلاگشان گذاشته اند. متاسفانه خبرگزاری فارس هم به درستی گزارش را منعکس نکرده و هم بخشی از حرف های آقای درویش را به من نسبت داده بود در حالی که من از زاویه دیگری وارد شده بودم و علیرغم قبول داشتن مباحث ایشان، این تیپ وارد شدن به بحث را به دلیل کمبود وقت در اولویت نمی دیدم.

این هم گزارشی از جلسه، قسمت خودم، اصلاح شده گزارش خبرگزاری فارس:

به گزارش فارس دلاوری دانشجوی دانشگاه تهران نیز درادامه و در پاسخ به این سئوال که آیا این سند اسلامی شدن برای دانشجویان تشریح شده است یا خیر، اظهار داشت: من مسئله را از این منظر نمی‌بینم، زیرا مسئله از جای دیگر آغاز می‌شود. هنوز همه ابعاد مسئله اسلامی شدن دانشگاه‌ها روشن و واضح نیست. هنوز معین نشده که مشکل اصلی کجاست؟  از علم است؟ از کتب درسی است؟ از نحوه برخورد با علم غربی است؟ از اساتید است؟ اگر از اساتید است از چه ناحیه ای است؟ مشکل سیاسی دارند؟ مشکل اعتقادی دارند؟ مشکل از دانشجو است؟ اگر از دانشجو است از چه ناحیه ای است؟ مشکل امنتیتی –سیاسی ایجاد کرده اند؟ مشکل اخلاقی دارند؟ مشکل علمی دارند؟

وی گفت: اینکه دانشگاه اسلامی دارای چه مؤلفه‌هایی است، باید از چهار جهت مورد بررسی قرار گیرد. اسلامی شدن باید در چهار حوزه آموزش یعنی متن و اساتید، پژوهش، پذیرش دانشگاه ها و آنچه که خروجی دانشگاه‌ خواهد بود، تعریف شود. اسلام برای این‌ها برنامه دارد و سؤال ما این است که چه مقدار برای آن کار شده است؟

این فعال دانشجویی افزود: عقلانیت، معنویت و عدالت، مولفه های جامعه اسلامی است  و لازم است دانشگاه اسلامی به عنوان قطعه ای از پازل جامعه،  این مؤلفه‌ها را در نظر داشته باشد. خروجی دانشگاه اسلامی باید انسان هایی مومن، متعهد، عقلانی، با اخلاق عدالت خواه و عادل، مردم گرا با روحیه خدمت و مجاهده، گره گشا برای مسایل مردم و کارامد برای نظام باشند.  دانشگاه اسلامی دانشگاهی است در جهت خودکفایی، مدیریت کارامد، حل مشکلات پزشکی و کشاورزی و دامداری و غیره.

دلاوری بیان داشت: امروز همه ما موافق تحول در علوم انسانی هستیم، ما با تحول در دانشگاه‌ها موافقیم زیرا علم و محیط علمی با تحول زنده است. و طبیعتا کسی که مسلمان است تحول را رنگ اسلامی می زند. ولی نگرانی ما این است که تحول در علوم انسانی به یکسری گزاره‌هایی تقلیل پیدا کند که آن گزاره‌ها لزوماً اولویت در دغدغه‌های دینی نیستند. چقدر ضرایب و اولویت ها با توجه به منظومه دین به درستی رعایت می شود؟

دلاوری در ادامه برنامه در خصوص بسترسازی‌های اجرای طرح اسلامی شدن دانشگاه‌ها اظهار داشت: به نظر من نیز این بسترسازی‌ها انجام نشده است و در این مورد منطق ها، پرسش هایی دارند که به آنها پاسخ داده نشده است.

وی در ادامه بیان داشت: دو موج اصلاح دانشگاه ها، یکی در سال های 58-61 که منجر به انقلاب فرهنگی شد و دیگری در اواسط دهه هفتاد داشته ایم که منجر به یکسری اصلاحات و عزل و نصب ها، چقدر برای این موج سومی که راه افتاده کارنامه آن دو بررسی و ثمرات و محاسن و معایب آن ها بازنگری شده. متاسفانه ثمرات عموما محدود و هزینه ها گزاف بوده است. نگرانی ما این است که به اسم تحول اسلامی و تحول انقلابی طرح های پر سر و صدا کلید بزنیم با ثمرات ناچیز و جزئی، در این صورت ذخیره فکری انقلاب را هرز می دهیم و کم کم این طرز تفکر مخاطب خود را از دست می دهد. آیات و روایات و مفاهیم اعتقادی ما داده خامند و نیاز به پردازش دارند. این پردازش الآن با مراکز مسئول و مدیریت ها و نهادهاست. چقدر این دغدغه ها وجود دارد؟

این دانشجوی فلسفه از دانشگاه تهران گفت: حضرت امام خمینی می فرمایند: با انحراف نمی شود انحراف را اصلاح کرد، مقام معظم رهبری می فرمایند: با دستمال کثیف نمی‌شود آلودگی‌ها را پاک کرد. امروز می‌بینیم در میان برخی اساتید نوعی رانت‌خواری و ویژه‌خواری وجود دارد. بنابراین آیا با این وجود می‌توان دانشگاه را اسلامی کرد؟

وی افزود: عده‌ای که با رانت و شرایط ویژه استاد دانشگاه شدند و از سوی کشورمان بورسیه کشورهای خارجی شدند، امروز چقدر پایبند به آرمان‌های انقلاب اسلامی هستند و امروز چرا باید اشتباهات گذشته را تکرار کرد؟ به قول حضرت امام با اسم رب است که اصلاح صورت می گیرد. مشکل تعهد و تخصص را شهید چمران خیلی وقت است حل کرده ایشان می‌گوید: من به تعهد ایمان دارم اما می دانم کسی که بدون تخصص مسئولیتی را بپذیرد تعهد ندارد.
وی در ادامه سخنان خود در خصوص کرسی‌های آزاداندیشی گفت: بعد از گذشت 6-5 سال از تاکید رهبر معظم انقلاب هنوز کارهای جدی و اساسی انجام نشده است هنوز فضایی بوجود نیامده است که استاد و دانشجو درباره معضلات نظام به صورت واقعی سخن بگویند. هنوز دانشجویان راجع به مسایل موهومی و غیر واقعی و یا واقعی در شرایط جامعه های دیگر فکر و بحث می کنند.

وی گفت: ‌اختلاس اخیر در کشور اتفاق افتاد، ولی ما در دانشکده‌های اقتصاد هیچ کرسی را شاهد نبودیم که علل و ریشه‌های آنرا بررسی کنند و حتی این باید قبل از وقوع این معضل در دانشگاه‌ها انجام می‌شد.



دلاوری نیز در خاتمه گفت: ‌باید فضای آزادانه در مباحث علمی و آزاداندیشی با همان تعریف شهید مطهری از ازادی که آزادی یعنی رفع موانع رشد انسان، در دانشگاه‌ها جاری شود و فضای آزادی بیان و آزادی تفکر نهادینه شود. آیا سطح آزادی بیان و تفکر در دانشگاه های ما اساسا با مناظرات علمی حضرت امام صادق(علیه السلام) و حضرت امام رضا(علیه السلام) قابل مقایسه است؟

 

هاجر حسینی

اولین بار در همان اعتکاف دانشگاه تهران باهاش آشنا شدم. شدیدا به دلم نشست. قبل از سفر عتبات عالیات باهاش تماس گرفتم برای خداحافظی. گفتم سلام، انشاالله هاجر حسینی هستم. خندید. آخر هاجر حسینی او است. خانمی که سی سال پیش با اسم مبارک امام حسین (علیه السلام) مسلمان شده است. و هجرت کرده به سوی حق و حقیقت.

آمریکایی-مکزیکی است. یک کاتولیک معتقد بوده. سی سال پیش عکس امام روح الله را در تلویزیون می بیند و شیفته اش می شود. گویی مسیح را دیده. 

پیگیری می کند. جلسه ای را که دانشجویان ایرانی داشته اند می یابد. در آن جلسه یک دانشجوی ایرانی، پرحرارت و داغ از تاریخ اسلام و عاشورا می گفته. نام حسین را که می شنود، تکان می خورد... تکان می خورد.

مطالعه می کند. سال هاست که در کلیسا در گوشش خوانده اند: جهان هپی اند است. پایان جهان، صلح و دوستی و عدالت است. اما... .

هاجر حسینی می گوید: اما مسیحیت برنامه ای برای این صلح و عدالت جهانی نداشت. من اسلام را مطالعه کردم و دیدم اسلام است که برای آینده ای سرشار از عدالت و معنویت و صلح برنامه دارد.

مسلمان می شود و می شود هاجر حسینی... .

شنبه آمده بود منزل ما برای زیارت قبول و پیام رسانی. آمده و به من و لیلا از فعالیت های بی شمار و خستگی ناپذیرش گفت. از برنامه ریزی های پنجاه ساله اش برای این که جامعه آمریکا را به سمت ارزش های اسلامی نزدیک کند. از برنامه هایش برای تبلیغ. از... .

همسرش ایرانی و استاد دانشگاه تهران است. خودش ارتباطات خوانده و گاهی ایران است و گاهی آمریکا. سه دخترش اما آمریکا هستند. هر سه فعال و انقلابی و مبلغ.

گفت: شما، صاحبان انقلابید. باید کار کنید. شبانه روز. بی خستگی. اگر کاری نکنید پس چه کسی برای انقلاب کار کند.

هاجر حسینی، همه را هاجر حسینی می خواهد.


و در آغاز کلمه نبود...

بعضی از دوستان دیده ام می نویسند: و در آغاز کلمه بود و کلمه خدا بود و... باید بگویم ریشه این بحث بر می گردد به عقیده شرک آلود تثلیث مسیحیت. طبق یکی از اصول شورای نیقیه که متولی تفسیر رسمی از دین مسیحیت در امپراطوری روم بود،  پدر، پسر و روح القدس یک جوهرند و خدا هستند. و این همان تثلیث شرک آلود مسیحی است. حتی برای پدر، پسر و روح القدس مراتب وجودی قائل نیستند و هر سه را هم مرتبه و هم شان می دانند.
در این تعبیر پسر را معادل لوگوس می گرفتند و لوگوس در زبان یونانی یعنی کلمه.
پسر را حضرت مسیح گرفته اند و وی را تجسد خداوند می دانند.
پس کلمه در این تعبیر یعنی حضرت مسیح، که تجسد خداوند است.
پس وقتی می گوییم و در آغاز کلمه بود و کلمه خدا بود اشاره داریم به این عقیده شرک آلود.
...
و در آغاز خداوند بود و هیچ نبود جز او... .

ا ادخل یا مولای؟

حرم علوی، ابهت پایان ناپذیر:

بهت و تعلیق و سکوت، اثر ابهت حرم قدیس شمشیرزن است. همان علی، صدای عدالت انسانی، همان، امپراتوری که کفشش را وصله می زد، امین الله... . ابهت حرم امام چنان می گیردت که چون طفلی از ابهت امام به دامان لطف امام پناه می بری. 

دورتا دور حرم علمایی که دل در گرو عشق و آرمان علی دارند آرمیده اند، : از شیخ طوسی صاحب کتابان صحیح تا شیخ عباس قمی صاحب مفاتیح الجنان، از برخی شهدای خانواده حکیم که شصت شهید مجتهد را این خانواده تقدیم اسلام کرده است تا شیخ مرتضا انصاری، از صاحب جواهر تا مقدس اردبیلی، از ملا مهدی نراقی تاشیخ نائینی و آخوند خراسانی و... . ایشان ضریح مطهر و منور و پرشکوه علوی را چون نگینی در بر گرفته اند... . و چه بشکوه است این انگشتر.

مسجد کوفه، تاریخ متصل:

مسجد کوفه، تاریخ اسلام است، تاریخ انبیا است، تاریخ آفرینش است... یک تاریخ متصل و پیوسته، از آغاز آفرینش تا پایان جهان... گویی همه اتفاقات مهم جهان در همین مسجد کوچک رقم می خورد. نماز می خوانیم به جماعت، به یاد نمازهای پدر عدالت، و به امید نمازهای اقامه کننده قسط و عدل... .

مسجد کوفه؛ محل فهم رسالت و جایگاه تاریخی شیعه امروز است، غدیر، عاشورا، امروز و... مهدی.

 محل قبولی توبه حضرت آدم در همین مسجد است...

 حال فرزندان آدم، باید توبه کنند، از تاریخی که هنوز به ظهور نرسیده.

مقام نوح نوحه گر،  مقام حضرت ابراهیم، دکه المعراج نبی اکرم، دکة القضای علی ابن ابی طالب و محراب شق القمرابن ملجم... . مقام مولای یا مولای گفتن های اب هذا الامه... و قبر مسلم، سفیر حسین(علیه السلام)، و قبر هانی ابن عروه، و قبر مختار، منتقم خون حسین... . و در همان نزدیکی ها قبر میثم تمار... عاشق بر دار.

 این جا مقر حکومت ومحل قضاوت امام زمان (ارواح العالمین لتراب مقدمه فداه) خواهد شد در زمان حکومت و ظهورشان.

 گذشته و آینده جهان در همین مسجد رقم می خورد... حال خودت بنویس قصه ازلی-ابدی این مسجد را.

روایات شوق برانگیزی که درباره این مسجد آمده بسی شنیدنی است.

مسجد سهله، مقام مولانا صاحب الزمان:

اما تاریخ با مسجد سهله تکمیل می شود...مقام حضرت ادریس، اولین مدرس زمینی، مقام حضرت خضر، مقام صالحین و مقام حضرت مهدی(عج الله تعالی فی فرجه و سهل الله المخرجه)، جایی که در روایات به عنوان محل زندگی حضرت پس از ظهور ذکر شده است.

در زیارتش می خوانیم: السلام علیک یا معز المومنین و المستضعفین، السلام علیک یا مذل الکافرین المتکبرین الظالمین...

اگر می خواهی در این خط ازلی- ابدی بندگی باشی باید در این جاده باشی. معز مومنین و مستضعفین باش و مذل کافرین و ظالمین و... .

اعمال مسجد سهله تمام می شود... حالا زیر آسمان خدا، روی زمین مسجد سهله چشم به پرچم بزرگ، سبزرنگ و باشکوه گنبد مسجد می دوزم... یا قائم آل محمد(عجل الله تعالی فی فرجه و سهل الله مخرجه)

وادی السلام

وادی السلام یک تاریخ مکتوب است. حداقل دو-سه هزارسال قدمت دارد. مقبره بسیاری از افراد سرشناس از ملیت های مختلف آنجاست و در راسشان، حضرت هود و حضرت صالح و البته امام العرفا، آیت الله قاضی طباطبایی. یاد روایاتی که از این قبرستان خوانده ام می افتم. خوابیدن در قبر برای تزکیه نفس، مت باذن الله گفتن آیت الله قاضی به یک مار و مردن مار، برنج پربرکتی که نصیب ملامهدی نراقی می شود و... .  

قبرستان خوفناکی است. بسیار بزرگ و بسیار تودر تو. پر از سرداب. حتی ذکر می کنند محل اختفای برخی از گروه های تروریستی است... . و این البته ظاهر قضیه است. و کسانی که اهل دلند ماجراها دارند با وادی السلام... جایی که ارواح مومنین بر تخت هایی روبه روی هم نشسته اند و گفتگو می کنند... و ما به ظاهری و زیارتی بسنده می کنیم.

بخوان... همیشه بخوان

پنج سال تمام دعا و زاری و لابه برای رفتن به سرزمین وحی ثمری نداد، چرا که زیارت نه به همت است و نه به قسمت، به دعوت است و من ناخوانده بودم...دعای مادرم اما مستجاب شد...

رفتیم خانه اش مهمانی، پر از التهاب بودم و شور، آرزوهایم را مرور می کردم... یک به یک. شوق و عطش و اضطراب توصیف لحظه های قبل از سفر بود... مُحرم شدیم و حرام شد غیر خدا بر ما.

لبیک... اللهم لبیک...  می لرزیدیم و می خواندیم: لبیک... اللهم لبیک

رسیدیم به آنجا که خدا، بیت الناسش می نامد و مردم، خانه خدایش می گویند.

همه ترس ها، اضطراب ها، ناامیدی ها، حتی آرزوها تمام شد: اشک بود و تحمید. الحمدالله و شکر لله

با اضطراب رفتم با آرامش بر گشتم. با آرزو و عطش و زاری رفتم، راضی برگشتم.

پنج سال گذشت:

این بار البته نه فهمی بود و نه حتی شوقی، باز هم دعای مادر مستجاب شد... و دعوت شدیم به محضر دست خدا، خون خدا، آیات خدا: علی ابن ابی طالب، حسین ابن علی، موسی ابن جعفر، محمد ابن علی، و علی ابن محمد و الحسن ابن علی( علیهم السلام) و البته مسجد کوفه، مسجد سهله، تل زینبیه و...

آرام بودم و لبریز. سرخوش و شاد. حتی آرزویی یادم نمی آمد...

برگشتم...

این بار اما

پر از عطش

پر از آرزو

پر از دلتنگی

پر از حسرت یک عمر بدون ایشان بودن...

غربت غریبی است... دلمان تنگ تنگ، سرمان سرخ سرخ، عطشمان بی پایان...

.

.

.