در زادگاه من(ساردوییه) از قدیم الایام در میان برخی از خانواده ها رسم بوده  هر بچه ای که اولین روزه کاملش را می گیرد خانواده به او هدایایی می دهند  این هدایا را اصطلاحا "سرروزه ای" می گويند.گمان می کنم در خیلی از شهرهای ایران این رسم وجود داشته باشد.

از آن جا که درخت گردو در بین مردم این منطقه اجر و قربی عظیم دارد و حتی برخی آن را مقدس می دانند سرروزه ای پدر معمولا درخت گردو است که بعضی نهالی به کودک می دهند و قطعه زمین مناسبی که تا چند متری آن درختی نباشد و او آن درخت را می کارد و برخی یک درخت جوان کاشته شده به او می دهند.

انگار که روح آدم به این درخت گره می خورد ،موجود زنده ای با اولین روزه کودک حیات می گيرد،با رشد او رشد می کند و مردم اعتقاد دارند اگر قرار باشد بلایی بر سر کودک بيايد، بلا بر سر درخت نازل می شود و کودک در امان می ماند و فقط یک درخت گردو سرروزه ای است نه بیشتر.

مادربزرگم درختان گردوی زيادی داشت ولی درخت سرروزه ایش برای آن عزيز چیز دیگری بود درختی کهنسال و پر ابهت ، از وقتی که بی بی رفت انگار روح از تن این درخت رفت.

وقتی اولین روزه ام را گرفتم به نظرم می رسيد ره صد ساله را یک روزه رفته ام بوسه های دلنشین با چشمان پر از اشک مادربزرگ و مادر و نگاه پدر ... پاهایم زمین نبود در اوج آسمان بودم با یک روزه بزرگ شده بودم اجر و قربی برای خودم پیدا کرده بودم همه افراد خانواده در خدمت من بودند آن روز گمان می کردم که همه دنیا در خدمت من است چون همه دنیای من، خانواده ام بودند.

روزه های کودکی پر از خاطره است ، خیلی از روزه هایم به عشق احترام لحظه افطار بود، اگر روزه بودی جایت بالای سفره کنار مادربزرگ بود و اگر روزه نبودی مگر رويت می شد که سر سفره افطار بنشینی.