در قطار بندرعباس- مشهد که 24 ساعت در آن به سر بردیم دخترانی را دیدم با صمیمیت مردمان جنوب کشور و تیپی که مشخص بود اردوی زیارتی مشهد را در پیش دارند. دو سه بار در حال تردد در راهروهای قطار دیدمشان. مقصدشان را که می دانستم پرسیدم از مبداشان.. گفتند: بشاگرد. ذوق زده گفتم: حاج عبدالله والی؟ خمینی شهر؟ آوینی؟ ... خندیدند. دعوتشان را برای حضور درکوپه شان پذیرفتم. کمی حرف زدیم. از بشاگرد و 900 روستایش، از تحولاتش. از احیاکننده بشاگرد... حاج عبدالله والی،  از حوزه علمیه معروفش، از حمام های خورشیدی اش، از رضا امیرخانی... از وقایع پارسال. می گفتند: بیش از 90 در صد مردم شهرستان بشاگرد به احمدی نژاد رای داده اند. به همین دلیل به شهر مردم با بصیرت معروف شده است. شهرستان بشاگرد! جایی که در حدود سالهای 60-61 حتی بر روی نقشه ها جایی نداشت. می گفتند: درانتخابات بعدی به نماینده شهرستان خودمان رای می دهیم. تا کنون رأیمان با مینابیها و جاسکی ها مشترک بود. از ارتباطاتشان گفتند. بچه های حوزه علمیه خمینی شهر بودند و گفتند با بچه های جهادی و امام صادق درارتباط اند... . من هم کمی از سابقه فعالیت ها و تشکل هایی که با آن ها مرتبط بودم گفتم. و از این که چقدر درنوع فعالیت های تشکیلاتی که داریم به حضور افراد آرمان خواه، جهادی و دردِ محرومیت کشیده ای چون ایشان نیازمندیم. کمی بیشتر که حرف زدیم کتابی را به من هدیه دادند. "تا خمینی شهر" روایت زندگی مجاهدانه حاج عبدالله والی جلد اول از سری کتاب های موسسه جهادی. خواستم هزینه اش را حساب کنم نگذاشتند. احساس کردم اگر بیشتر اصرار کنم ممکن است ناراحت شوند. شماره شان راگرفتم تا در مشهد در منزل پدر همسرم از ایشان پذیرایی کنیم. اول کتاب، یادداشتی را برایم نوشتند:

« شهید اهل قلم سید مرتضی آوینی: بشاگرد را باید بشاگردی بسازد.

در جواب شهید آوینی: بشاگردی می سازیم که نه بشاگردیان بلکه ایرانیان و جهانیان به وجودمان افتخار کنند.

تقدیم به شما دوست جهادیم، رهرو جهادگر خستگی ناپذیر بشاگرد که خستگی را خسته کرده... حاج عبدالله والی

انشاالله که مابتوانیم راه آن بزرگ مرد را ادامه دهیم.

از طرف خواهران حوزه علمیه بشاگرد»

نوشته را که دیدم گفتم: فرافکنی می کنید؟! یا تلقین تربیتی؟!

و باز همان خنده ساده و سرشار از جنوبیت

به مشهد که رسیدیم خداحافظی گرمی کردیم و قرار شد بیشتر ارتباط بگیریم. شماره رد وبدل کردیم. روز بعد تماس گرفتم و از ایشان دعوت کردم به منزل پدر همسرم بیایند. ده نفرشان عصر حدود ساعت سه و نیم امدند. پدر همسرم بحث را این گونه شروع کردند: آقا زاده ها معمولا چیزی نمی شوند. معمولا کسانی به جایی می رسند و آیت الله کاشانی و شیرازی و قزوینی و خمینی می شوند که خود رنج محرومیت را کشیده اند... امید آینده انقلاب شمایانید.

پیوندهای مرتبط:

گفتاری منتشر نشده از حاج عبدالله والی

حاج عبدالله را در آینده بیشتر خواهیم دید- سهیل کریمی

پیامبر بشاگرد- رضا امیرخانی

بعد نوشت: خیلی وقت بود به وبلاگم سر نزده بودم... چه گردو غباری گرفته این جا