هاجر حسینی
آمریکایی-مکزیکی است. یک کاتولیک معتقد بوده. سی سال پیش عکس امام روح الله را در تلویزیون می بیند و شیفته اش می شود. گویی مسیح را دیده.
پیگیری می کند. جلسه ای را که دانشجویان ایرانی داشته اند می یابد. در آن جلسه یک دانشجوی ایرانی، پرحرارت و داغ از تاریخ اسلام و عاشورا می گفته. نام حسین را که می شنود، تکان می خورد... تکان می خورد.
مطالعه می کند. سال هاست که در کلیسا در گوشش خوانده اند: جهان هپی اند است. پایان جهان، صلح و دوستی و عدالت است. اما... .
هاجر حسینی می گوید: اما مسیحیت برنامه ای برای این صلح و عدالت جهانی نداشت. من اسلام را مطالعه کردم و دیدم اسلام است که برای آینده ای سرشار از عدالت و معنویت و صلح برنامه دارد.
مسلمان می شود و می شود هاجر حسینی... .
شنبه آمده بود منزل ما برای زیارت قبول و پیام رسانی. آمده و به من و لیلا از فعالیت های بی شمار و خستگی ناپذیرش گفت. از برنامه ریزی های پنجاه ساله اش برای این که جامعه آمریکا را به سمت ارزش های اسلامی نزدیک کند. از برنامه هایش برای تبلیغ. از... .
همسرش ایرانی و استاد دانشگاه تهران است. خودش ارتباطات خوانده و گاهی ایران است و گاهی آمریکا. سه دخترش اما آمریکا هستند. هر سه فعال و انقلابی و مبلغ.
گفت: شما، صاحبان انقلابید. باید کار کنید. شبانه روز. بی خستگی. اگر کاری نکنید پس چه کسی برای انقلاب کار کند.
هاجر حسینی، همه را هاجر حسینی می خواهد.
آمده ایم تا برویم...