مادر آفتاب
سلمان، فاطمه را که دید گریه اش گرفت. به خاطر لباس هایش. چادرش، از دوازده جا وصله خورده بود. گفت: «دختران پادشاهان روم و ایران لباس حریر و سندس می پوشند و دختر پیامبر خدا چادری پشمی که تازه دوازده وصله هم دارد.»
خبر که به پیامبر رسید، فرمود:«سلمان! دخترم از سابقین است.»
آمده ایم تا برویم...