هر رأی کان نه رای تو باشد نه رای ماست
* یکی درد و یکی درمان پسندد یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران پسندم آنچه را جانان پسندد
* امیر المومنین می فرماید: « آگاه باشيد! دنيا خانه اي است که کسي در آن ايمني ندارد، جز آنکه به جمع آوري توشه آخرت پردازد و از کارهاي دنيايي کسي نجات نمي يابد. مردم به وسيله دنيا آزمايش مي شوند؛ پس هر چيزي از دنيا را که براي دنيا به دست آورند، از کفشان بيرون مي رود و بر آن محاسبه خواهند شد و آنچه را که در دنيا براي آخرت تهيه کردند به آن خواهند رسيد، و با آن خواهند ماند. دنيا در نظر خردمندان، چونان سايه اي است که هنوز گسترش نيافته، کوتاه مي گردد، و هنوز فزوني نيافته کاهش مي يابد.»
* و فرمود: «درعزت دنيا بريکديگر پيشي نگيريد وفريب زينتها ونعمتها رانخوريد ومغرور نشويد وازرنج وسختي آن نناليد وناشکيبا نباشيد، زيرا عزت و افتخارات دنيا پايان مي پذيرد و زينت و نعمت هايش نابود مي گردد و رنج و سختي آن تمام مي شود و هر مدّت و مهلتي درآن به پايان مي رسد وهرموجود زنده اي به سوي مرگ مي رود وبراو مي گريند وديگري که باز مانده است به اوتسليت مي گويند. يکي ديگر بربستربيماري افتاده، ديگري به عيادتش مي آيد وديگري درحال جان کندن است ودنيا طلبي درجستجوي دنيا است که مرگ او را درمي يابد وغفلت زده اي که مرگ او را فراموش نکرده است وآيندگان نيز راه گذشتگان مي پويند .به هوش باشيد! مرگ را که نابود کننده لذّت ها وشکننده ي شهوت ها و قطع کننده ي آرزوها است به هنگام تصميم برکارهاي زشت به يادش آوريد وبراي انجام واجبات وشکر دربرابر نعمتها واحسان بي شمارالهي ازخداياري خواهيد.»
* و نیز فرمود: « من شما را از دنيا مي ترسانم که - در کام - شيرين است و - در ديده – سبز و رنگين. پوشيده در خواهش هاي نفساني، و – با مردم – دوستي ورزد با نعمت هاي زودگذر اين جهاني. متاع اندک را زيبا نمايد، و در لباس آرزوها در آيد، و خود را به زيور غرور بيارايد. شادي آن نپايد، و از اندوهش ايمن بودن نشايد. فريبنده اي است بسيار آزار دهنده، رنگ پذيري است ناپايدار ، فنا شوندهاي مرگبار ، کشندهاي تبهکار. چون با آرزوي خواهندگان دمساز شد، و با رضاي آنان هم آواز، بينند - سرابي بوده است - و بيش از آن نيست. کسي از نعمت آن در سروري نبود، جز که پس آن اشکي از ديده هايش پالود؛ و روي خوش به کسي نياورد، جز آنکه با سختي وبد حالي پشت بدو کرد؛ و در خور دنياست که اگر بامداد ياور کسي بود، شامگاهش ناشناس انگارد؛ و اگر از سويي گوارا و شيرين است، از سوي ديگر تلخي و مرگ با خود آرد.
*دیدم همه دلبران «آفاق» جز تو به «دل آوری» ندیدم
آمده ایم تا برویم...